از ساعت شش صبح که اتوبوس وارد ترمینال بوگوتا شد، یک حال و هوای دیگر داشتم. کمی شبیه به حال و هوایی که از ورود به تهران دارم. به شهر بزرگی که گنجینههای پنهانش را میشناسم. وقتی برای خریدن شامپو به سوپرمارکت رفتم از اینکه کارکنان فروشگاه مرا شناختند و خوشآمد گفتند غرق لذت شدم. به یادم آمد که چقدر برای بوگوتا دلتنگ بودم.
سفر از پوپایان راحت و بی دردسر بود. به جای سوار شدن به اتوبوس که مستقیم به بوگوتا میآمد، به کالی رفتم و از آنجا اتوبوس گرفتم و در مخارج صرفهجویی کردم. برای اولین بار سوار اتوبوس شبانهای شدم که دمای داخل آن قابل تحمل بود! نه داغ بود و نه سرد. و ضمنا اتوبوسی را انتخاب کردم که از مسیر بیابان (شهر نیوا) به سمت بوگوتا میآمد و نه مسیر کوه. به همین علت از پیچهای تند خبری نبود و به راحتی تا صبح خوابیدم.
با همهی عشقی که به بوگوتا دارم، اما دو سه روزی بیشتر نمیمانم. مقصد شمال کشور است و شهر افسانهای کارتاخنا Cartagena. اگر فیلم عشق سالهای وبا (برگرفته از رمان گابریل گارسیا مارکز) را دیده باشید کارتاخنای زیبا را میشناسید. هدف پیدا کردن کار در کارتاخناست، میروم ببینم چند مرده حلاجم.
سفر از پوپایان راحت و بی دردسر بود. به جای سوار شدن به اتوبوس که مستقیم به بوگوتا میآمد، به کالی رفتم و از آنجا اتوبوس گرفتم و در مخارج صرفهجویی کردم. برای اولین بار سوار اتوبوس شبانهای شدم که دمای داخل آن قابل تحمل بود! نه داغ بود و نه سرد. و ضمنا اتوبوسی را انتخاب کردم که از مسیر بیابان (شهر نیوا) به سمت بوگوتا میآمد و نه مسیر کوه. به همین علت از پیچهای تند خبری نبود و به راحتی تا صبح خوابیدم.
با همهی عشقی که به بوگوتا دارم، اما دو سه روزی بیشتر نمیمانم. مقصد شمال کشور است و شهر افسانهای کارتاخنا Cartagena. اگر فیلم عشق سالهای وبا (برگرفته از رمان گابریل گارسیا مارکز) را دیده باشید کارتاخنای زیبا را میشناسید. هدف پیدا کردن کار در کارتاخناست، میروم ببینم چند مرده حلاجم.
هاهاهاها این چی میگه؟ وبلاگشم چینیه :))
پاسخحذف