۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

یک قدرت ماورایی

یادم نیست تو وبلاگ قبلی چقدر راجع به بود و نبود خدا حرف زدم. هنوز هم سر اون حرفام هستم. اما در اینکه قوای ماورالطبیعه وجود دارند شک ندارم. اسمش رو خدا نمیگذارم چون نمی‌خوام فکر کنم همه چیز این دنیا اراده‌ی یه خدا گونه ای باشه و موجودات هیچ دخالتی توی سرنوشتشون ندارن. اما این قوای ماورالطبیعه وجود دارند و مطمئنم هر کسی یه جوری تجربه شون کرده. هر کسی ممکنه یه دلشوره بی دلیل رو تجربه کرده باشه که بعدا معلوم بشه با یه اتفاق همزمان بوده. یا خیلی ها تله پاتی رو تجربه کردن. اینکه مثلا تو فکر کسی که دوستش دارن بودن و طرف همونموقع تلفن زده. بعضی ها به صورت معجزه آسایی از یه حادثه جون سالم به در بردند و بعضی ها قدرت این رو دارند که هر حادثه ای رو پیش بینی کنند. این جور اتفاقات یه جورایی تو زندگی من پر رنگ بودن و بهشون اعتقاد پیدا کردم. یکی از این اتفاقها همزمان با ظهر عاشوراست. سوای اعتقادات و خرافاتی که با این روز همراهه، سالها پیش اتفاقی برای من توظهر عاشورا افتاد که واقعیت یه قدرت ماورالطبیعه رو برام مشخص کرد و تسلیمم کرد. زندگی من بعد از اون روز خیلی عوض شد، اما بزرگی اون لحظه هیچ وقت از بین نرفت. نمیخوام هم مربوطش کنم به عاشورا و معجزه امام حسین. امام حسین قسمتی از تاریخ بوده و موافقین و مخالفین خودش رو داره. اما این همزمانی یه حالت شعر گونه سحرآمیزی به این اتفاق از زندگی من داده که در واقع جهت زندگی من رو عوض کرده. به همین دلیل ظهر عاشورا برای من مهمه.
قدرت ماورایی دیگه ای که این روزها فکر من رو مشغول کرده پیشگویی ها و غیبگویی هاست. فال و طالع و استخاره. چیزی نیست که فقط ایرانیها بهش اعتقاد داشته باشن. همه جای دنیا به نحوی و شیوه ای به فال گرفتن مشغولند. مطمئنم همه تون حداقل یه بار حافظ رو باز کردین و جواب دندان شکن گرفتین! این جناب حافظ خیلی با من شوخی داره و از این جوابهای دندان شکن و فک افکن زیاد به من میده!! وقتی آدم با اصرار یه سئوال رو دوبار از حافظ می‌ک‌نه و حافظ هر دو دفعه یه شعر تحویل میده یعنی چی؟ اونم وقتی فال رو با دو تا کتاب مختلف یا دو تا وبسایت مختلف می‌گیری. یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جناب حافظ میگه :یارب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست. منم میگم آخه حافظ لامصب! تو دیگه کی هستی؟
یه چیز جدیدی که این روزها مشغولم کرده فال کارتهای تاروته. تا یه ماه پیش اصلا بهشون اهمیت نمیدادم و اعتقادی نداشتم. یه روز یه جا کار میکردم که دو تا دختر با لباس کولی ها اومده بودن و مجانی فال میگرفتن. منم هوس کردم ببینم این تاروت چیه که بعضی ها انقدر سخت بهش اعتقاد دارن. چی فکر می‌کنین؟ فقط همینو بگم که فک زنی اساسی بود. اونقدر که باعث شد کارتها و کتابش رو بخرم. 
نتیجه گیری ای که میخوام بکنم اینه که اعتقاد دارم این چیزها بی ربط و شانسی نیستن. اما این بستگی به خود آدم داره که تا چه حد به این اسباب پیشگویی وابسته بشه. اگه واقعا بخواد همه کارهای زندگیش رو از روی فال و پیشگویی انجام بده که واویلا!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر