۱۳۹۰ فروردین ۳۰, سه‌شنبه

Cochabamba

در کوچابامبا هستم. یک شهر است با همه‌ی شهریتش. چندتا ساختمان بلند دارد، باقی شهر ساختمانهای کوتاه دو یا سه طبقه. خیابانهای بالا شهرش تمیز هستند. پایین شهرش شلوغ و پر سر و صدا و ترافیک است. اصولا شهر توریستی‌ای نیست. از آن بناهای تاریخی که توریستها دنبالش می‌گردند ندارد. چند میدان دارد که مردم روی نیمکتهایش می‌نشینند و بقیه را تماشا می‌کنند. به پارکش که رفتم تعطیل بود. فلسفه‌ی نرده و قفل زدن به پارک را نمی‌فهمم.
کوچابامبا به پایتخت خوراکیهای بولیوی معروف است. می‌گویند غذاهای محلی منحصر به فردی دارد. صبح رفتم بازار محلی و سالاد میوه خریدم. میوه‌های مختلف را خرد کرده بودند توی یک ظرف ماست میوه. با سالاد میوه‌های کلمبیا خیلی فرق داشت اما لذیذ بود. یک جور هله هوله هم دارند شبیه به باقلا پخته خودمان. یک جور لوبیاست که در سر هر کوچه و برزن میفروشند. مثل باقلا پخته پوست می‌کنی و می‌خوری. با کمی نمک مزه‌اش عالی‌ست والا خودش چندان مزه‌ای ندارد.
زنهای این شهر لباس محلی دارند. دامنهای مخمل براق اما کوتاه می‌پوشند. کلاه حصیری به سر می‌گذارند و موهایشان را دو گیس پشت سرشان می‌بافند. در واقع شبیه به یک گروه از زنهای لاپاز هستند با این تفاوت که دامنشان کوتاهتر از آنهاست. اما اینجا از زنها با کلاه و پوشش آیمارا خبری نیست.
فردا به سانتا کروز می‌روم. شهری که بولیویاییها به آن افتخار می‌کنند.

۲ نظر:

  1. می توانی کمی به بافتنی برسی.این هله هوله های محلی را دوست دارم.باید در آمریکای جنوبی غذاهایی که با ذرت درست میشوند زیاد باشد؟

    پاسخحذف
  2. خوب تهران هم بعضی پارک ها را شش قفله می کنند و کلی نرده دورتادورش می کشند !
    لابد ارث باباشان است ، شب دزد می برد !!

    این زنها را که گفتی ، یاد زورو افتادیم ها ...

    پاسخحذف