۱۳۸۹ اسفند ۲۷, جمعه

امان از مذهب!

تلوزیون دارد اخبار پراکندگی آلودگی هسته‌ای در نیروگاه ژاپنی را نشان می‌دهد. رامونا، خانم هشتاد و یک ساله می‌آید پیش من و با نگرانی می‌گوید دیدی؟ می‌گوید آلودگی به همه نقاط می‌رسد. من هم مثل یک آدم امروزی و بی‌تفاوت نسبت به اخبار جواب می‌دهم بله. نمی‌توانند به راحتی جلویش را بگیرند. چهره‌اش از نگرانی توی هم می‌رود. از کنار من با سرعت می‌گذرد و روبروی عکسی از مریم مقدس ورژن اکوادر، مریم باکره‌ی کینچه، می‌ایستد و التماس می‌کند که خانم، نگذار آلودگی به منطقه‌ی کیتو برسد، مردم گناه دارند، بچه‌هایی که به دنیا آمده‌اند گناه دارند. از مردم مراقبت کن.
بعد برمی‌گردد به من می‌گوید مریم باکره‌ی کینچه را می‌شناسی؟ نمی‌دانم چرا تصور می‌کنند من هم باید مثل خودشان همه‌ی مجسمه‌ها و تصاویر مذهبی را بشناسم. می‌گویم نه. می‌گوید وقتی به کینچه رفتی حتما خدمت خانم برو. می‌گویم باشد. می‌گوید بیا ببین، اینجا عکسهایش را دارم. ببین که یک انگشت ندارد؟ در جنگ جهانی دوم مردم از او خواستند که از آنها مراقبت کند، او هم جلوی یکی از بمبهای دشمن را گرفت و انگشتش را از دست داد. برای همین است که من از او می‌خواهم که با خدا حرف بزند و جلوی آلودگی و بیماری را بگیرد.
من با دهان باز ایستاده‌ام، مانده‌ام تعجب کنم یا بخندم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر