۱۳۸۹ اسفند ۱۵, یکشنبه

روز خداحافظی با کلمبیا نزدیک است

امروز حساب کردم دیدم تنها سه روز دیگر در کارتاخنا هستم. پرواز می‌کنم به جنوب و قبل از اتمام ویزایم به خاک اکوادر می‌روم. از همین حالا دلم گرفته برای روزهای دور از کلمبیا، دور از موسیقی کوچه و خیابانش، و دور از دنیای رقصهای گوناگونش. اما بیش از همه دلم برای مردمان گرم و صمیمی‌اش تنگ خواهد شد. مردمانی که حتی اگر فقیرند، بازهم می‌دانند شادی را چگونه به زندگی خود بیاورند. مردمانی که منتظر کامل شدن همه‌ی شرایط برای خوشبختی نیستند، و به شادیهای کوچک خوشبختند. مردمانی که آماده‌ی کمک به هموطنان خود هستند، و کسی را به جرم فقر یا بی‌خانمان بودن از خود نمی‌رانند. کلمبیایی‌ها مردمانی هستند که تفاوت رنگ پوست برایشان تنها معنی تنوع دارد. مردمانی که سیاه و سفید و سرخشان همه همدیگر را دوست و همسایه صدا می‌زنند و در کنار همدیگر شادیشان را شریک می‌شوند. کلمبیا کشوری‌ست که درد و جنگ زیاد دیده، اما از همه‌ی آنها بیرون آمده و مردمش قدر صلح را می‌دانند. و من دلم برای این کشور و تمام مردمان زیبایش تنگ می‌شود.

۱ نظر: