۱۳۹۳ دی ۱۳, شنبه

بدرود ای آلمان مغرور و با اراده.

شب آخر اقامتم در آلمان است. نه اینکه دیگر نیایم، اما معلوم نیست بازهم فرصت زندگی در این کشور دست بدهد. خوب که نگاه می‌کنم، باور دارم که دوستش داشتم. روزهایش همیشه آفتابی و خوب نبود، دوران سختی را در آن تجربه کردم، اما از این مدت بودن در این کشور راضی هستم. این دوره برای عبور از خیلی چیزها لازم بود. الان به آنطرف رودخانه رسیده‌ام. دیگر به رودخانه فکر نمی‌کنم. به زمین فکر می‌کنم و امید دارم که قدم محکم برداشتن را خوب از مردم این کشور آموخته باشم. 

۲ نظر:

  1. عزیز دلم... مطمئنم که یاد گرفتی و محکم قدم برمیداری
    امیدوارم که روزهای آتی آفتابی تر و درخشان تر از همیشه باشن و باعث بشن بیشتر از همیشه بدرخشی :)

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. چوبكاري ميفرماين! درخشش كه مال شماست :-)

      حذف