۱۳۹۳ دی ۱۱, پنجشنبه

تجربه‌ی یک فضای عمومی

این مطلب در تاریخ پانزدهم آپریل ۲۰۱۴ در وبلاگ دیگرم، قابهای روزانه، منتشر شده بود.






Die Universitätsbibliothek der Humboldt-Universität zu Berlin
 کتابخانه‌ی دانشگاه هامبولت (هامبولد؟ هامبولدت؟ آدم می‌ماند چطور باید تلفظش کند)
 برلین

شما را نمی‌دانم ولی این فضا به من حس دوگانه‌ای می‌دهد. ورود به فضای مطالعه با سقف شیشه‌ای و پرنور، آنهم با آنهمه جوان دانشجو که در طبقات مختلف نشسته‌اند، و صدا از کسی در نمی‌آید، یک حالت شعف انگیز به من داد. کمی که گذشت، آن حس شور و شوق جایش را به فضایی خالی در ذهنم داد. فضای کتابخانه برایم به فضای یک زندان پست‌مدرن تغییر شکل داد و خطوط کم‌کم عصبی‌ام کردند. منظره‌ی بیرون از پنجره‌ها مناظری صرفا شهری و پر از خطوط مستقیم بودند و به هیچ فضای سبزی باز نمی‌شدند، در حالی که برلین شهر سرسبزی‌ست. از این که برای فرار از این خطوط موازی، به فضای بازی نگاه می‌کردم که درب و پنجره و ریل قطار و چارچوب جلوی چشمم می‌آمد راضی نبودم. این خطوط بی‌پایان شاید همان جنبه از کشور آلمان است که آزارم می‌دهد. اما خوشبختانه آلمان همه‌اش خط‌کشی نیست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر