۱۳۹۳ دی ۱۵, دوشنبه

یک قاشق کتاب

در کارخانه کسی منتظر پل نشد؛ حتی برای یک ساعت. بعد از آن که پل به سر کار نیامد، آنها مثل دفعات قبل گفتند «بر شانس بد لعنت». همگی مثل بقیه مردم در صف انتظار فروشگاه ایستادند. هر وقت که مرگ به سراغ یکی از آنها می‌آمد، یک قدم به سرصف نزدیک تر می‌شدند.
سرزمین گوجه های سبز
هرتا مولر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر