۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سه‌شنبه

بوئنوس آیرس

سال دو هزار و شش میلادی، اولین بار بود که به آرژانتین و بوئنوس آیرس سفر کرده بودم، اما اینبار وقتی در خیابانهای خلوت شبانه‌اش قدم می‌زدم، دیدم حال و هوای شهر را فراموش کرده بودم. خیابانهای مرکز شهر که با پوئرتو مادرو فاصله‌ی چندانی ندارند، در شب کمی ترسناک می‌شوند. کوچه‌ها نا آشنا می‌نمایند و هر حرکتی در گوشه و کنار خیابان مشکوک به نظر می‌آید. بوئنوس آیرس در مجموع یکی از نا امن‌ترین شهرهای امریکای جنوبی‌ست، اما نمی‌شود از شور و هیجان درونی این شهر به سادگی گذشت.
مسئولین هاستل، لطف فرموده آدرس نامفهومی به من دادند که بیشتر در کوچه پس‌کوچه‌ها گیج بشوم. عاقبت با مراجعه به پذیرش یک هتل، آدرس گرفتم و به هاستل رسیدم. تختم را نشانم دادند. خسته بودم و خیلی زود خوابم برد.
صبح جمعه کوله را جمع و جور کردم و در انبار هاستل گذاشتم. به ایستگاه قطار لاکروسه رفتم تا درباره‌ی قطاری که شب به مقصد شمال حرکت می‌کرد سئوال کنم. از ایستگاه مترو که بیرون آمدم خودم را در مقابل گورستان معروف رکولتا دیدم. این گورستان به علت معماری و تزیینات منحصر به فرد گورهای خانوادگی‌اش و همچنین افراد مشهوری که آنجا مدفون هستند جزو جاذبه‌های توریستی شهر است و البته در سفر قبلی به اینجا هم آمده بودیم.
 نمای بیرونی یک گور خانوادگی

 نمای درونی

پس از تهیه‌ی بلیط قطار به مرکز شهر برگشتم تا فضای پایتخت را دوباره تجربه کنم. به لا بوکا رفتم که همانطور رنگارنگ و پر از موسیقی تانگو به توریستها خوش‌آمد می‌گفت. به میدان ماه می رفتم تا جلوی کاخ صورتی رنگ ریاست جمهوری بنشینم و ساندویچ بخورم. به میدان نهم جولای سر زدم، میدانی که برای آرژانتین‌ها حکم میدان آزادی برای تهرانی‌ها را دارد. عصر به هاستل برگشتم. غذا درست کردم و برای سفر طولانی با قطار آماده شدم.






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر