۱۳۹۷ شهریور ۳, شنبه

قصه‌ی ما و تهران

دیروز عصر طی یه حرکت خودجوش دیگه رفتیم بیست و هشت مرداد گردی. البته چون محل شروع اوباش یه کمی برای پیاده‌روی عصر خلوت جمعه ترسناک بود، مسیر ارتش رو پی گرفتیم و رفتیم میدون سپاه تا از عشرت آباد شروع کنیم. یه کمی هم اغماض کردیم که سلطنت آباد و قصر یه کم دورن. اما هم بهارستان رفتیم و هم توپخونه و بعد میدون مشق و تا نزدیکترین جا به خونه‌ی مصدق، کاخ مرمر. این آخری رو نمی‌دونم اصلا از کاخ مرمر جلوتر می‌شه رفت یا کلا بسته‌ست. حدس من اینه که کلا بسته‌ست. اما کیف ماجرا چی بود؟ اینکه تو عشرت آباد نشستیم و شروع کودتا رو خوندیم، بعد هم تو وسط توپخونه و زیر پایه مجسمه‌ی معروف نشستیم و تا آخرش خوندیم. عکسها رو نگاه و مقایسه کردیم. مسیرها رو راه رفتیم و خونه‌هایی که قدمتشون نشون می‌داد کودتا رو دیده‌ن به همدیگه نشون دادیم. چهارده کیلومتر پیاده‌روی کردیم. خیلی چسبید. 

داریم تاریخ رو برای خودمون ملموس می‌کنیم. لااقل تا اونجایی که روایتهاش وجود داره. داریم تهران رو یه جور جدیدی می‌شناسیم. همین تهران شلوغ کثیف با مردم عصبانی رو. داریم عصرهای خلوت جمعه جاهایی قدم می‌زنیم که در روزهای عادی انگار زیر و رو می‌شه و تبدیل به گذرهای پر از آدم و ماشین و صدای موتور سیکلت می‌شه. ریزه ریزه داریم تهران رو لمس می‌کنیم. جاهایی‌ش که درد می‌کنه رو لمس می‌کنیم. جاهایی‌ش که به مناسبتی سالم مونده نگاه می‌کنیم. گاهی هم با تصویر غریب و ترسناکی از تهران مواجه می‌شیم که معمولا در عبور با ماشین اونها رو نمی‌بینیم. 

تهران خیلی جاهاش درد می‌کنه. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر