صادقانه بگویم. حوصلهام نمیشود بنویسم.
انگار نوشتن جزء به جزء چیزی از زیباییش کم میکند. از بخشهایی که دربارهي تهران نوشتهام راضی نیستم. حالا هم نمیخواهم دربارهی یزد بنویسم. نمیخواهم تجربهی گم شدن و پیدا کردن خودم را در بافت قدیم یزد شرح بدهم. نمیخواهم توضیح بدهم چرا عاشق این شهر هستم. قدرت بیان کاملش را ندارم. نمیخواهم یک نوشتهی ناقص روحیهام را خراب کند. نمیخواهم توضیح بدهم چرا شیراز را دوست داشتم و دوست نداشتم. نمیخواهم بگویم احساسم از بودن در تخت جمشید چه بود. از قضاوت شدن خوشم نمیآید، هر چند حرفی که دربارهام زده شود برایم اهمیتی ندارد، اما از اینکه هر کس از گرد راه رسید بخواهد تجربهی خالص مرا نقد کند بدم میآید.
سفری که ایران را دوباره برایم ساخت
انگار نوشتن جزء به جزء چیزی از زیباییش کم میکند. از بخشهایی که دربارهي تهران نوشتهام راضی نیستم. حالا هم نمیخواهم دربارهی یزد بنویسم. نمیخواهم تجربهی گم شدن و پیدا کردن خودم را در بافت قدیم یزد شرح بدهم. نمیخواهم توضیح بدهم چرا عاشق این شهر هستم. قدرت بیان کاملش را ندارم. نمیخواهم یک نوشتهی ناقص روحیهام را خراب کند. نمیخواهم توضیح بدهم چرا شیراز را دوست داشتم و دوست نداشتم. نمیخواهم بگویم احساسم از بودن در تخت جمشید چه بود. از قضاوت شدن خوشم نمیآید، هر چند حرفی که دربارهام زده شود برایم اهمیتی ندارد، اما از اینکه هر کس از گرد راه رسید بخواهد تجربهی خالص مرا نقد کند بدم میآید.
به بندر عباس رفتم، به قشم و لافت. از آنجا به میناب رفتم. به رودان. از جیرفت گذشتم. به کرمان رسیدم. مهمان خانوادهای عزیز بودم. از کرمان سوار قطار شبانه شدم، به تهران رسیدم، قطار دیگری گرفتم. به ساری رفتم تا اقوام را ببینم. هیچ کس آنجا منتظرم نبود. پس به جایی رفتم که کسی منتظرم بود. ماندم تا ایام عید بگذرد. به تهران برگشتم. دو روز آخر را با دوستان بسیار عزیزی گذراندم که آخرین روزهای سفر را برایم پرمعنا کنند. فرقی نمیکرد، شهر کتاب مرکزی باشد، یا کافه کتاب، یا کافه نادری. مکان مهم نبود. حضور آنها بود که اهمیت داشت.
شاید زمانی به جزییات سفر برگردم و از آن بنویسم. شاید...
سفری که ایران را دوباره برایم ساخت
امیدوارم خوش گذشته باشد
پاسخحذفاگر تجربه ات دردی از کسانی مثل من دوا میکند که در این سر دنیا خودمان را گم وگور کرده ایم لطفا دریغ نکن
در پناه حق
قبل از رفرش صفحه:
پاسخحذفهمین الان سفرنامه ایرانتو خوندم. خیلی دوسش داشتم شاید چون فضاهارو همه رو میشناختم... کی باقیشو مینویسی؟
بعد از رفرش:
عکساشو که نشونم میدی، نه؟ ؛)