این سفر آخر وقتی در کیتو بودم یکبار به خانهی فرهنگ در مرکز شهر رفتم که دو نمایشگاه عکس داشت. اولی در محوطهی آزاد، نمایشگاه عکسهای عالی از ماچوپیچوی پرو، و دومی نمایشگاه عکس دربارهی جنگ، که خیلی تاثیرگذار بود و آدم را تا مدتی گیج میکرد. نمایشگاه از آثار عکاسی بود از کسانی که بر اثر انفجار مین دچار نقض عضو شدند. در یکی از سالنها، در یک سمت عکس از انواع مینها بود با اطلاعات کشورهای سازندهشان، و روبروی آنها، تصویر انسانهای درد کشیدهای که حتی در جنگ شرکت نداشتند. تصویر زنان و مردان و کودکانی از افغانستان، کامبوج، کلمبیا، عراق، سومالی... تصاویر سیاه و سفید چاپ شده در قطع بزرگ که انگار توی روح آدم رسوخ میکرد و کاری میکرد آن نگاههای پر از درد هیچوقت از ذهنت بیرون نروند.
امروز از صبح به یاد آن تصاویر و آن نگاهها بودم.
امروز از صبح به یاد آن تصاویر و آن نگاهها بودم.
دیدن غم مردم مظلوم همیشه روح من رو آزار داده. زبونم بند می آد از حرف زدن در موردش...
پاسخحذف