۱۳۹۷ مهر ۲۷, جمعه

تخت سلیمان

مسیر زنجان به تخت سلیمان رو از جاده‌ی زنجان دندی رفتیم. احتمالا جاده‌ی سخت‌تری انتخاب کردیم ولی جاده عالی بود. بالا و پایین شدنهای جاده، مناظر کشتزارهای درو شده یا در حال درو، آسمونی آبی آبی، هوای پاک، و مردم سختکوش بهترین تصاویریه که از عبور از جاده‌ی دندی به یادم مونده. به خیال خودمون فرصت می‌کنیم به زندان سلیمان هم بریم! انقدر تو مسیر ایستادیم که فکر کردم به بازدید از تخت سلیمان هم نمی‌رسیم! خوبی آدم خونه به دوش اینه که اگر برنامه‌ش به هم خورد می‌تونه هر جایی دستش رسید اتراق کنه. 
قال ملک‌الچمدانک: صبح خود را با جاده‌ی زیبا آغاز کنید


بگردم، سایه‌بون کشاورزهاست


حیف بود اگه نمی‌ایستادیم تماشا کنیم

این که چیزی نیست، انقدر از این جاده‌ها تو مسیر بووووووود

دنبال کردن مسیر واگنهای معدن هم سرگرمی خوبی بود

آیا زنجان یک سری از خوش‌منظره‌ترین روستاها را در خود جای نداده؟ 
در مرز استان زنجان و استان آذربایجان غربی، یه تابلو بود که روش نوشته بود سفر بخیر. از زیر تابلو که رد شدیم افتادیم تو یه دست انداز وحشتناک! جاده نگو، جگر زلیخا!! طنز تابلوی سفر بخیر هم نفسمون رو از خنده بریده بود!! اون مسیر کوتاه تا تخت سلیمان رو با سرعت کم و لایی کشیدن از بین چاله چوله‌های مختلف رفتیم در حالی که خنده‌مون قطع نمی‌شد. بالاخره از پشت یه کوه تخت سلیمان پیدا شد و هیجان جای خنده رو گرفت. 
در بدو ورود رفتیم غذایی بخوریم، و در بین ساندویچها و آش دوغ، دومی رو انتخاب کردیم. حالا اینکه من به لبنیات حساسیت دارم و اصلا نباید دوغ بخورم رو چشم‌پوشی کنیم، دو قدم تو محوطه نرفته داشتیم از گرسنگی ضعف می‌کردیم! آخرهاش هم من لرز گرفته بودم دست و پاهام شل شده بود نمی‌تونستم رو خط صاف راه برم. اما، اما دیدن تخت سلیمان رو از دست ندین. ای کسانی که می‌خواین به خارجه مهاجرت کنین، اول تخت سلیمان رو ببینین بعد برین. ای کسانی که از اونور آب میاین سفر، برین تخت سلیمان رو ببینین. ای کسانی که در ایران این وبلاگ رو می‌خونین، معطل چی هستین؟ 

به سوی ورودی قلعه


حیفم اومد این عکس زیبا رو اینجا نگذارم. عکاس آقای هادی نیکخواه

می‌گن هنوز نتونستن به دهنه‌ی چشمه‌ای که تو کف این دریاچه هست و پرآب نگهش می‌داره برسن. افسانه‌هایی هم بوده درباره‌ی اینکه کف دریاچه شهری از طلا هست. فارغ از این داستانهای اساطیری، خیلی چیزها در مورد انرژی در این دریاچه گفته شده، من کارشناس نیستم، اما اینجا واقعا می‌شه یه جور انرژی متفاوت رو حس کرد. دریاچه‌ی تخت سلیمان خیلی خیلی زیاد من رو به یاد سفرم در بولیوی می‌انداخت و دریاچه‌ی چشم اینکا. عکسش اینجا بود و وای بر من که فقط همین یه عکس فسقلی رو گذاشته بودم. جبرانش می‌کنم. قول می‌دم. 

چشم‌انداز زندان سلیمان از داخل تخت سلیمان. واقعا یه بار باید بخاطرش برگردیم 

دبی و دمای آب دریاچه در طول سال تغییر نمی‌کنه. شگفت انگیزه

می‌شه تصور کرد اینجا همون جاییه که پادشاهای قدرتمند ساسانی تاج گذاری می‌کردن؟ روی همین سکو می‌نشستند روبروی دریاچه؟ 

همین سکو

خیلی از بناهای مجموعه به دوران ایلخانیان برمی‌گرده، اما من متوجه نمی‌شم این یکی چرا انقدر شبیه به کلیساست

نمادهای سئوال برانگیز ساسانی در همه جای مجموعه به شکل ورودی‌ها به چشم می‌خورن

نمادها، نمادها

این دروازه شما رو یاد پل متحرک روی خندق نمی‌ندازه؟

مسیر مخفی عبور پادشاه. اینجا بازسازی شده، به زیبایی

واقعا شبیه به فیلمهای تاویانی نیست؟ 

علاوه بر دور زدن دور دریاچه که خودش ساعتها نشستن و حس گرفتن می‌طلبید، توی تاریخ قدم گذاشتیم. نه همه‌جای سایت، ولی آتشکده انقدر برام عظیم و  باورنکردنی بود، ایستاده بودم و به خودم می‌گفتم اینجا که ایستادی، چندتا پادشاه ایستاده بودن! باورت می‌شه؟ روی همین نقطه. انقدر انرژی داشت که میخکوب شده بودم. چه شکلی بودن؟ لباسشون چی بود؟ همسرانشون هم بودن یا نه؟ موبدها چند نفر بودن؟ چه کار می‌کردن؟ آیا اجازه داشتن مستقیم به شاه نگاه کنن؟ مراسم چطوری بود؟ چقدر طول می‌کشید؟
همچین حس عظیمی رو تو کراکف لهستان تجربه کرده بودم، وقتی تو کلیسای جامع قصر واوِل جلوی صندلی پادشاه ایستادم. اونجا انگار پادشاه رو می‌دیدم، که روی صندلی مخملش نشسته. اینهمه قصر و قلعه رفتم، هیچ‌جای دیگه‌ای چنین حسی برام نداشت. 
از آتشکده عکسی نمی‌گذارم. باید دنبال حسش برین. عکس اصلا شبیه اون چیزی نیست که می‌شه درک کرد. برین. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر