۱۳۹۲ مهر ۲۸, یکشنبه

و پل ورسک هم حضور عاشقانه‌مان را به خاطر سپرد...

آرزویی دیگر بود. اینکه در سوادکوه مازندران پیاده‌روی کنم. اینکه تا آلاشت سوار اتومبیل شکارچی‌ها به داستانهایشان گوش بدهم. اینکه در ورسک پیاده شوم و به دیدن پل بروم. تمام اینها برآورده شد، در پی تصمیمی ناگهانی و حرکتی اتفاقی، در حالی که نمی‌دانستیم به کدام سمت خواهیم رفت. اتوبوسی جلویمان توقف کرد. پرسیدیم به کجا می‌رود. سوار شدیم و رفتیم ...

۱ نظر: