آرزویی دیگر بود. اینکه در سوادکوه مازندران پیادهروی کنم. اینکه تا آلاشت سوار اتومبیل شکارچیها به داستانهایشان گوش بدهم. اینکه در ورسک پیاده شوم و به دیدن پل بروم. تمام اینها برآورده شد، در پی تصمیمی ناگهانی و حرکتی اتفاقی، در حالی که نمیدانستیم به کدام سمت خواهیم رفت. اتوبوسی جلویمان توقف کرد. پرسیدیم به کجا میرود. سوار شدیم و رفتیم ...
:***
پاسخحذف