۱۳۹۴ آذر ۲۷, جمعه

۲۷ آذر

دو روز پیش در همایشی که موسسه توسعه پایدار و سازمان محیط زیست برگزار کرده بودند و من هم جزو تیم اجرایی آن بودم، آن روی سکه را دیدم و برای اولین بار با پدیده‌ی شعبان بی‌مخ مواجه شدم، با افرادی که برای اختلال در نظم یک جلسه شروع به داد و بیداد می‌کردند و به بهانه اینکه موضوع بحث یکطرفه است کل برنامه را به هم می‌زدند. از جمله خانمی که با بی‌نزاکتی وسط حرف سخنران می‌پرید و با صدای تیزش حرف می‌زد و آقایی که پشت سر من نشسته بود و سمت بالایی در یکی از موسسات تحقیقاتی داشت، بلند شده بود و از ته حلقش عربده می‌کشید. هر چه مجری برنامه و سایرین می‌گفتند بنشینید و در زمان بحث و گفتگو هر چه دل تنگتان می‌خواهد بگویید ساکت نمی‌شدند. من بطری آبی به طرف آقا گرفتم که بفرمایید آب بخورید، آرام شوید، با حالتی دست مرا رد کرد که برو بابا! نهایتا به نشانه‌ی اعتراض کیفش را برداشت و در حالی که هنوز داد و بیداد می‌کرد به همراه دار و دسته‌ای که با خود آورده بود از سالن بیرون رفت. این گروه بعد از خروجشان جلوی در ایستادند و لبخندزنان عکس دسته‌جمعی انداختند که احتمالا هوچی‌گری‌شان را در رسانه‌های جمعی و مجازی ادامه بدهند. چیزی که در آن لحظه به آن فکر می‌کردم این بود که چقدر هنوز با الفبای گفتمان فاصله داریم، و آیا قرار هست روز خوب گفتگو و تبادل نظر و تبادل اندیشه به این سرزمین بیاید؟
«وقتی دو اندیشه در مقابلِ هم قرار می‌گیرند همدیگر را کامل می‌کنند زیرا دو اندیشهٔ مشابه با همدیگر روبرو نمی‌شوند. مهم این نیست که اندیشه‌ها روبروی همدیگر قرار نگیرند، مهم این است که تقابلِ اندیشه‌ها به معنای تضاد، تعارض و ستیز نباشد»        سید محمد خاتمی
همایش درباره‌ی دستکاری ژنتیکی محصولات کشاورزی بود. بحثی که می‌شود گفت در تمام کشورهای جهان بحث داغی‌ست و در بسیاری از کنفرانسها و مجامع بین‌المللی به داد و بیداد و اغتشاش می‌انجامد. دراینباره می‌خواهم مفصلا صحبت کنم، اما در حال حاضر فرصتش را ندارم. چیزی که در خلال جلسه‌ی پریروز دستگیرم شد مسئله‌ی دیگری بود.
در این جلسه‌ی همایش، عده‌ای از کشاورزان نیز شرکت داشتند، که نزدیک به ده سال است در کنار متخصصین روش بهنژادی تکاملی را در پیش گرفته‌اند و مواد غذایی ارگانیک و سازگار با محیط طبیعی منطقه‌ی خود تولید می‌کنند. این بحث را هم در جای خودش مفصلا توضیح خواهم داد، اما نکته‌ای که می‌خواهم درباره‌اش صحبت کنم این بود: 
پنلی که کشاورزان در آن صحبت می‌کردند آخرین پنل همایش بود و تا وقتی نوبت آنها بشود عده‌ی زیادی سالن را ترک کرده بودند. اما صبح، وقتی هنوز برنامه به اغتشاش کشیده نشده بود، یکی از کشاورزان میکروفن را گرفت تا مطلبی را توضیح بدهد و عده‌ای، از جمله آقای پشت سر من بدون گوش دادن به حرفهای این کشاورز پوزخند می‌زدند. من نمونه‌ی این رفتار را در جای دیگر هم دیده‌ام، در همایش حقوق مردم بومی که عشایر را برای صحبت درباره‌ی خواسته‌هایشان و حقوقشان به دانشگاه شهید بهشتی دعوت به کرده بودیم.
«مردمان بومي حق دارند رابطه معنوي متمايز خود را با زمينها، سرزمينها، آبها و سواحل درياها و ساير منابع که به طور سنتي در مالكيت آنان بوده يا به عبارت ديگر تصرف شده و مورد استفاده قرار گرفته حفظ و تقويت کنند و به مسئوليتهاي خود در اين زمينه نسبت به نسلهاي آينده عمل کنند.»      ماده ۲۵ اعلامیه سازمان ملل متحد درباره حقوق مردمان بومی
مردم بومی، اقلیتهای قومی، روستاییان، عشایر، هر اسمی که داشته باشند، این مردم به اندازه‌ی من و شما در گفتمان سهم دارند. صرف گذراندن چند کلاس دانشگاهی و نوشتن رساله‌ای چندکیلویی باعث نمی‌شود به آنها گوش ندهید یا به حرفهایشان بخندید. این مردم هر روز دارند اشتباهات روی کاغذهای شما را تجربه می‌کنند، تحمل می‌کنند، یا عاقبت روزی می‌برند و آواره‌ی شهرها می‌شوند. آقای مهندس، خانم دکتر، محاسبات شما روی کاغذ هر چقدر هم دقیق باشد، حیات بسیاری از مردم را به مخاطره انداخته، چون شما همیشه یک جنبه‌ی قضیه را زیر ذره‌بین گرفته‌اید. همیشه پیش‌فرضتان بر این بوده که بیشتر می‌دانید و بهتر حرف می‌زنید. روستاهای خالی از سکنه در ایران کم نیستند. آن روز که طرح سد و نیروگاه و کارخانه می‌نوشتید این روز را پیش بینی می‌کردید؟ آیا تابحال پای حرف دل یکی از این مهاجران و آوارگان شهرها نشسته‌اید؟ هیچ رفته‌اید با همان تفحصات علمی‌تان، ریشه‌ی مشکلات را بیرون بیاورید؟ آقا و خانم صاحب مقام دولتی. مردم بومی، روستاییان، عشایر، چند کلمه‌ی تازه اختراع شده نیستند. بله، در مجامع بین‌المللی انگار تازه این کلمات را کشف کرده‌اند، و در هنگام سخنرانی‌های آتشین از این مردم و حقوقشان صحبت می‌کنند. مردمان بومی و جوامع محلی نقل هر کنفرانس و کنوانسیون و بیانیه شده‌اند، اما کلماتی برای تزیین ویترین شما یا همان مسئولان بین‌المللی نیستند. مردم بومی واقعیت ما هستند. پیشینه‌ی ما هستند و گوش دادن به درد دل آنها معنی‌اش عقب ماندگی نیست. شما حتی نیاموخته‌اید صورت مسئله را چطور بنویسید.
«افراد و مردمان بومي حق دارند و نباید در معرض همانندسازي و جذب اجباري فرهنگی دیگر يا نابودی فرهنگ خويش قرار داده شوند.»       ماده ۸ -۱اعلامیه سازمان ملل متحد درباره حقوق مردمان بومی
من امروز می‌دانم که برای چه چیزی برگشته‌ام. من آمده‌ام که به حرف این مردم گوش بدهم، اما می‌بینم که شما گوش‌کردن را فراموش کرده‌اید، یا شاید هرگز نیاموخته‌اید. من آمده‌ام که از این مردم بیاموزم، اما می‌بینم که شما فکر می‌کنید علم تنها همان چیزی‌ست که بر سر گرفتن رتبه‌ی آن با هم رقابت می‌کنید. من امیدوارم که بتوانم به شما کمک کنم که بفهمید سهم این مردم در گفتمان با سهم من و سهم شما یکی‌ست. شما سالیان دراز برای اثبات حقانیت خود داشته‌اید، حالا بنشینید و به حرفهای مردم بی‌ادعا گوش کنید. 

۶ نظر:

  1. سلام
    چه خوب و درست بیان کردید
    و یاد سه مورد دیگه افتادم

    نخست، بخشی از پست «سرم به چیزهایی گرم شده.»:
    «امروز یکی از عشایر حرفی زد که مدتی بود فکر مرا هم مشغول کرده بود. گفت شما می‌گویید تحقیق، درد عشایر را فهمیدن، مسایل را درک کردن، اما باز یک بچه تهرانی را می‌فرستید وسط عشایر که تحقیق کند، درک کند، بفهمد. حرفش این بود که فقط عشایر حرف عشایر را می‌فهمند.»

    دوم، در یکی از همایشهای مرتبط با گردشگری، یکی از استادان مدعو در اوایل سخنرانیش سخنی به این مضمون گفت که ایکاش مسئولانی که قدرت اجرایی بیشتری دارند و فقط در افتتاحیه همایش، حرفهاشون رو میزنن و میرن، پای ارائه کنفرانس مدعوین هم بنشینند، چون استادان و دانشجویانی که گردهم میان، کم و بیش این چیزها رو میدونند و در واقع این مسئولانند که باید با مشکلات آشنا بشن و برای رفع اونا اقدام کنند.


    سوم، سخن یک استاد، در نقد کشورگشایی بعضی از کشورهای استعمارگر که وقتی پاشون به جاهایی مثل آمریکا رسید گفتند این زمینها رو اونها کشف کردند و درنتیجه به قلمرو خودشون افزودند، درحالیکه بومیان اون مناطق بسیار پیش از اونها در اون زمینها زندگی میکردند.

    انشالله همیشه خوب و سالم باشید و بنویسید.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. پوزش میخوام و عنوان پست شما رو در سطر چهارم کامنت تصحیح میکنم:

      ((نخست، بخشی از پست «سرم به چه چیزهایی گرم شده.»))

      حذف
    2. ممنونم علی جان.
      در مورد اول فکر می‌کنم قصدت این بود که به من نشون بدی متناقض حرف می‌زنم!
      دوم، درسته، تا حدودی. من هنوز این رویه‌ی من بهتر و با سوادترم رو در قشر باسوادتر جامعه می‌بینم. هنوز سواد دانشگاهی رو به صورت یک مسئله‌ی جدا از جامعه می‌بینم، که اونقدرها برای رفع و رجوع مشکلات نیست (بخشی‌ش بخاطر اینکه به قوه‌ی اجرایی این تحقیقات اعتمادی ندارند) و بیشتر درس برای این خونده می‌شه که باعث افتخار و کسب درآمد بشه. البته حق با شماست، نباید همه رو به یه چوب برونیم.
      سوم، دقیقا همینه، و این سخنرانی‌ها و بیانیه‌های سازمان ملل درباره‌ی مردم بومی که از دهه‌ی هشتاد میلادی تا الان دائم در حال تکامله برای همینه که بگن نه، ما به فکر جامعه بومی هستیم، ما خدمتگزار جامعه بومی هستیم، ما به حقوقشون احترام می‌گذاریم، اما در واقع همون کشورهایی که از استعمار سرزمین مردم بومی بوجود اومدن، مثل امریکا، مثل استرالیا، همین‌ها هستن که وقتی صحبت از حقوق مردم بومی می‌شه یه کنوانسیون رو امضا نمی‌کنن.

      حذف
    3. سلام
      خواهش میکنم و منم ممنونم.

      نه، برعکس. نه تنها تناقضی در کار نیست، بلکه هر دو نوشته شما یک موضوع رو به ذهنم متبادر کرد. وقتی نوشتید موقع صبحت یکی از کشاورزان ، بعضی از حضار پوزخند میزدند، یاد مضمون حرف همون شخص عشایری در نوشته پیشین افتادم؛ اینکه بعضی از تحصیلکرده ها فکر میکنند همیشه درد و درمان عشایر و کشاورزان و... رو بهتر از خودشون میفهمند.

      دو سطر آخر کامنت شما اشتیاقم رو برای مطالعه در اینباره بیشتر کرد.

      ممنونم.

      حذف
    4. علی، لینکی که برای من فرستادی تو کامپیوتر بدون فیلترشکن باز کردم که باز نشد، اما در جای دیگه‌ای کار نکرد چون مهلتش گذشته بود.

      حذف
    5. سلام
      اوه، چندی پیش به علل شخصی وضعیت وبلاگم رو از پابلیک به
      Private - Only these readers تغییر دادم و از اینرو چند روز پیش فقط دوستان و از جمله شما رو به فهرست افزودم. نمیدونستم با اینکار لینکی برای دوستان ارسال و باعث زحمتشون میشه.
      الان متوجه شدم که شما به فهرست کسانی که میتونند وبلاگ رو مشاهده کنند افزوده شدید. اما باتوجه به اینکه نوشتید مهلت لینک گذشته بود، باز هم آدرس شما رو اضافه کردم و شاید لینک دیگری برای شما ارسال بشه.
      ممنونم.

      حذف