۱۳۹۲ تیر ۲۶, چهارشنبه

یک قدم به عقب

دیشب گوگل پلاس را نابود کردم رفت. حس خوبی داشت، وقتی گوگل می‌گفت می‌فهمی که داری همه چیز را از بین می‌بری و دیگر به آنها دسترسی نخواهی داشت، و منهم گفتم می‌فهمم. تنها یک ثانیه طول کشید و بعد انگار تازه متولد شده باشم، صفحه‌ی اول گوگل پلاس برایم باز شد و گفت می‌خواهی اسم انتخاب کنی؟ گفتم نه. این طفل بدون اسم و رسم را می‌گذارم به همین قد و اندازه بماند. 
فیس بوک را هم باید ببندم. تنها مشکلم این است که فیس بوک به مهمترین وسیله‌ی ارتباطاتی دانشگاه تبدیل شده، یعنی کارهای دانشجویی و گروهی همه روی این زمینه گسترده شده و با بستن آن ارتباطم با سایر دانشجوها قطع می‌شود. دفعه‌ی پیش که ایران بودم امتحان کردم، به هم‌گروهی‌ها ایمیل فرستادم و تذکر دادم که به فیس بوک دسترسی ندارم. فایده‌ای نکرد. وقتی برگشتم دیدم دهها پیغام گروهی در فیس بوک برایم فرستاده شده و چون ارتباط فیس بوک به ایمیل را غیر فعال کرده بودم به هیچکدام دسترسی نداشتم. 
اینکه شبکه‌های اجتماعی مجازی خوب هستند یا بد جای بحث بسیار دارد. اما ترجیح می‌دهم دامنه‌ی این ارتباط محدود باشد. تنها ایمیل باشد و وبلاگ، و اسکایپ برای صحبتهای رو در رو. در عوض دنبال ارتباط در دنیای غیر مجازی باشم، بیشتر معاشرت کنم و اوقاتم را جایی به غیر از پشت صفحه‌ی کامپیوتر بگذرانم. دائم هم چیزی نباشد که بخواهم به آن سر بکشم ببینم چه خبر شده. فکر می‌کنم ذهنم نیاز به آرامش دارد و قدم اول این آرامش عقب نشینی از دنیای مجازی‌ست. 
دیروز کارت پستالی از هاوایی دریافت کردم از دوست عزیزی که سال گذشته این روزها پیشش بودم. یکی از دوستان بسیار عزیزم هم از امریکا آمده و مدتی در برلین می‌ماند. دوستان دیگری در سراسر دنیا هستند که باید با آنها ارتباط دوباره برقرار کنم. باید وقت بییشتری برای دوستان بگذارم. خیلی کارهای عقب مانده هست که باید به آنها رسیدگی شود...

۲ نظر: