۱۳۹۲ مرداد ۷, دوشنبه

خیلی وقتها نمی‌دانیم آنچه پشت اخبار نهفته تا چه حد تکان دهنده است.

دیروز صحبت از کلمبیا شده بود و دوران خشونت و جنگ بر سر مواد مخدر و مسبب اصلی آن، پابلو اسکوبار. امروز به دنبال اطلاعاتی دراینباره بودم که به یک فیلم به نام دو اسکوبار برخوردم. درباره‌ی زندگی و مرگ پابلو اسکوبار، که با تجارت مواد مخدر امپراطوری زیر زمینی ساخته بود و زندگی و مرگ آندرس اسکوبار، بازیکن فوتبال کلمبیایی که در بازیهای جام جهانی امریکا در سال ۱۹۹۴ به اشتباه توپ را وارد دروازه‌ی تیم کلمبیا کرد و بعد از حذف تیم و بازگشت، در شهر محل زندگی‌اش مدیین کشته شد. از ارتباط تیم کلمبیا و بازیکنهای اعجوبه‌اش، هیگیتا (هیگوییتا*)، والدرراما، آلبارس(آلوارز*)، آسپیرییا(آسپریلا*) با وقایع خشونتبار ناشی از جنگ هیچ اطلاعی نداشتم و نمی‌دانستم که واقعیت پشت تیم ملی فوتبال تا این حد تکان دهنده و وحشتناک بود. اگر بازیهای خارق‌العاده تیم، پیروزی پنج بر صفرشان در مقابل آرژانتین و بازیکنهایی که اسم بردم را به خاطر دارید، توصیه می‌کنم فیلم را پیدا کنید و ببینید. 
پابلو و آندرس اسکوبار هیچ نسبت فامیلی با هم نداشتند، تنها هم‌نام بودند. پابلو اسکوبار در خانواده‌ای فقیر در مدیین کلمبیا متولد شد. اینطور که در این فیلم درباره‌اش گفته‌اند، از همان کودکی در فکر بود که چطور از پولدارها بدزدد و به فقرا بدهد. از دزدی اتومبیل و اشیاء، کارش به تجارت مواد مخدر رسید و آنقدر در این زمینه پول و پله جمع کرد که نه تنها کنترل مدیین، بلکه کنترل بخش بزرگی از کلمبیا را به دست آورد. می‌گویند او مسئول قتل حدود پنج‌هزار نفر کلمبیایی‌ست. معروف بود که هر قاضی و یا مامور قانون که می‌خواست در مقابلش بایستد به قتل می‌رسید. از طرفی، پابلو اسکوبار به اهالی فقیر شهرش بی‌توجه نبود. منطقه‌ای از شهر که زباله‌دان بسیار بزرگی بود را به مجموعه‌ای آپارتمانی تبدیل کرد و آن را به ساکنین آن منطقه بخشید. حالت پدرخوانده را داشت، و به هر کس که از او تقاضای کمک می‌کرد نه نمی‌گفت. بخاطر علاقه‌ی بسیاری که به فوتبال داشت چندین زمین فوتبال در مناطق فقیر نشین مدیین ساخت، و زمانی که تیم کلمبیا عازم بازیهای قاره‌ای بود، سرمایه‌ی بزرگی به این تیم بخشید و همین باعث پیشرفت جهشی تیم کلمبیا در سالهای ابتدای دهه‌ی نود میلادی شد. 
آندرس اسکوبار هم متولد شهر مدیین بود، از خانواده‌ای معتقد و مذهبی، که به او انضباط و اخلاق آموختند. آندرس از کودکی به بازی فوتبال علاقه داشت و آرزویش را که رسیدن به تیم ملی کلمبیا بود با تلاش و استعداد فراوانش متحقق کرد. کمکهای مالی پابلو اسکوبار شامل حال او هم می‌شد و در کل روحیه‌ی تیم ملی کلمبیا با این تزریق پول بسیار بالا رفته بود. جنگ بر ضد مواد مخدر پابلو اسکوبار را روانه‌ی زندان کرد، اما او از داخل زندان هم وقایع بیرون از آن را کنترل می‌کرد، و در حالی که هیچکس نمی‌دانست، تیم ملی فوتبال به زندان کاتدرال در مدیین رفتند تا با خود پابلو اسکوبار بازی کنند. هیگیتا تنها بازیکنی بود که به صورت علنی به دیدن اسکوبار رفت و بعد زندانی و از حضور در تیم ملی محروم شد. 
در سال ۱۹۹۳، در حالی که جنگ بر ضد مواد مخدر ادامه داشت، امریکا به کمک ارتش کلمبیا رفت تا اسکوبار و دار و دسته‌اش را نابود کنند. تعداد بسیاری از خانواده‌ی اسکوبار در این جنگ کشته شدند، خود پابلو اسکوبار که برایش جایزه‌ی دو میلیون و هفتصد هزار دلاری تعیین کرده بودند در مخفیگاهش ترور شد. با مرگ اسکوبار، احساسات کاملا دوگانه‌ای در کلمبیا پدید آمد. بسیاری از پایان امپراطوری زیرزمینی اسکوبار خوشحال بودند و مردم فقیر شهر مدیین، بزرگترین حامی خود را از دست داده بودند. خشونت در مدیین نه تنها به پایان نرسید، بلکه چندین برابر شد. می‌گویند پابلو اسکوبار کارهای غیرقانونی را کنترل می‌کرد و هیچ‌کس بدون اجازه‌ی او حق انجام دادن خلاف را نداشت و حالا با مرگ او هر کس خودش را رییس می‌دید. این دوران مطمئنا خونین‌ترین بخش تاریخ مدیین را رغم زد. 
اما تیم کلمبیا با مرگ پابلو اسکوبار حمایت مالی خود را از دست داد. وقتی در بازیهای جام جهانی در امریکا، تیم کلمبیا بازی اول را به رومانی باخت، وحشت به بازیکنان چیره شد، چراکه برادر یکی از بازیکنها در کلمبیا به قتل رسیده بود تا به اعضای تیم حالی کند که تنها راه بازگشتشان پیروزی‌ست. اعضای خانواده‌ی بازیکنها تهدید به مرگ می‌شدند و همه‌ی اینها فشار غیر قابل تصوری روی بازیکنهای تیم داشت. در بازی دوم، آنچه نمی‌باید اتفاق بیفتد اتفاق افتاد و آندرس اسکوبار به تیم خودشان گل زد. کاپیتان تیم کلمبیا، و یکی از بهترین بازیکنان تاریخ این کشور، با زدن این گل مرگ خود و اعضای خانواده‌اش را جلوی چشم می‌دید. تیم بعد از شکست در بازی سوم حذف و به کلمبیا بازگشت. آندرس اسکوبار چند روز بعد در ساعت سه صبح در محوطه‌ی یک کلاب با شش گلوله به قتل رسید. هنوز مشخص نیست که چه کسانی دستور این قتل را صادر کردند اما تهدیدهای تیم بیشتر از طرف تاجران مواد مخدر و رقیب پابلو اسکوبار انجام می‌شد. پس از این اتفاق، بازیکنان دیگر تیم همگی مجهز به بادیگارد شدند و بسیاری از آنها از فوتبال کناره‌گیری کردند. هنوز هم کلمبیایی‌هایی هستند که می‌گویند اگر پابلو اسکوبار زنده بود هیچکدام این اتفاقات نمی‌افتاد.
یادم هست وقتی در همان بازیهای جام جهانی گزارشگرها از قتل آندرس اسکوبار می‌گفتند، فکر می‌کردیم فوتبال آن  کشور عجب طرفدارهای دیوانه‌ای دارد. هیچ‌کس داستان شکوفایی و افول تیم کلمبیا را به درستی نمی‌‌دانست. هنوز هم نمی‌شود به طور قطع درباره‌ی این وقایع سخن گفت. اما چیزی که فکر مرا مشغول کرده، بازگشت کلمبیا و مردم آن از یک دوره‌ی خونبار خشونت و وحشت، به آرامشی بود که من در آن کشور دیدم. شهر مدیین هنوز هم مناطق فقیر نشین دارد، سایر شهرهای کلمبیا هم به همین شکل، اما چیزی که من در کلمبیا تجربه کردم، زندگی بود، نه ترس، یا نفرت، یا انتقام. می‌شود امیدوار بود که بدترین روزها تنها به خاطره‌ها سپرده شوند. به قول یکی از دوستانم، مردم کلمبیا روزهایی را تجربه کردند که نمی‌دانستند وقتی صبح از خانه بیرون می‌روند، آیا به خانه‌شان باز خواهند گشت یا نه، و عکس‌العملشان در برابر این ترس این بود که شاید امروز آخرین روز زندگیم باشد، پس چرا شاد نباشم و آن را با دیگران تقسیم نکنم. 

صحنه‌ی کشته شدن پابلو اسکوبار در نقاشی فرناندو بوترو

آندرس اسکوبار بعد از گل اشتباه
* گزارشگرها اغلب نامهای لاتین را به اشتباه تلفظ می‌کردند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر