۱۳۹۰ اسفند ۲۵, پنجشنبه

خاطرات نوروز ۹۰

پارسال همین روزها بود که با بهمن و نامزدش آشنا شدم. مدتی می‌شد که مکاتبه‌های ایمیلی داشتیم اما بالاخره به کیتوی اکوادر برگشته بودم و قرار گذاشتیم که همدیگر را در خیابان آمازوناس ببینیم. هیجان ما از پیدا کردن یک همزبان آنهم این سر دنیا، مثل صحنه‌ی به یاد ماندنی از یک فیلم بود. دائم باید از نامزد بهمن عذرخواهی می‌کردیم که زده‌ایم کانال سه (بعد از اسپانیولی که زبان کشور بود و انگلیسی که زبان مشترک ما سه نفر).در یک کافه نشسته بودیم و آنقدر حرف زدیم که یکمرتبه متوجه شدیم دارند کافه را تعطیل می‌کنند و منتظر ما هستند. پس رفتیم خانه‌ی بهمن به صرف عدس پلو و کتلت!
چهارشنبه‌سوری را هم دور هم بودیم. به سوپرمارکت رفتیم و خرید کردیم. روی اجاق گوشه‌ی حیاط به چه زحمت چوبهای خیس را آتش زدیم و کلی دود توی چشمهایمان رفت تا بالاخره جوجه‌کباب حاضر شد! بعد یادمان افتاد که فراموش کردیم از روی آتش بپریم و دیگر هیزم مناسب نداشتیم. شمع روشن کردیم و از روی شمع پریدیم!
بعد لوا آمد و بعدتر عطا با چند نفر مسافر. جمع ایرانی‌ها در کیتو به هفت نفر رسیده بود و صفای خاصی داشت. تحویل سال هم بی دردسر نبود. سین‌های هفت‌سینمان هیچوقت کامل نشد، اما بازهم داشتن چای ایرانی و شیرینی نخودچی برای عیش یک نوروز کافی بود. بهمن هم به من عیدی داد. یک اسکناس صد تومانی...
یکی از همین روزها بود که لوا داشت من را به کشتن می‌داد! نمی‌دانم خودش یادش هست یا نه، داشتیم از خیابان عبور می‌کردیم اما با سبز شدن یک دوچرخه سوار بی‌احتیاط (بی‌احتیاط‌ تر از ما) لوا جیغ بلندی کشید و به هوای نجات دادن، مرا هل داد جلوی دوچرخه! بعد هم وقتی پسرک بخت برگشته نقش زمین شد کلی سرش داد و بیداد کرد که حواست کجاست! داشتی ما را به کشتن می‌دادی! من هم می‌خندیدم و به اسپانیولی به جوانک می‌گفتم چیزی نیست. برو...
نمی‌دانم این ایرانی‌ها که سال گذشته در اکوادر دور هم جمع بودند الان کجای دنیا هستند. اما هر چه که هست، برای خیلی از ما سفر دیگر آنقدرها دست نیافتنی نیست. دنیا هر روز برایمان کوچک و قابل دسترس‌تر می‌شود و کسی چه می‌داند، شاید روزی نه چندان دور، در یک گوشه‌ی دیگر دنیا همدیگر را ببینیم.
سال نویشان مبارک... شما هم به همچنین...

۲ نظر:

  1. اون چند روز پر هیجان و پر فرازو نشیب الان یکی از بهترین خاطرات سفر منه.
    نوروزت شاد عزیز جان

    پاسخحذف
  2. همینطوره فرشته جان دنیا خیلی کوچیکه

    پاسخحذف