۱۳۹۳ آذر ۵, چهارشنبه

در مدح دست آورد مرحوم جابز

باز کردن لپتاپ اپل از آن کارهاییست که می‌دانی آخر عاقبت ندارد. لامصب را آنقدر ظریف و در عین حال درست و حسابی ساخته‌اند که کوچکترین دستبرد خودش را نشان می‌دهد. بخصوص وقتی مجبور باشی تمام اجزایش را باز کنی تا به صفحه کلید لعنتی برسی، که خودش پنجاه‌تا پیچ بسیار ریز دارد. به هر حال این خطر را کردیم. لپتاپ را باز کردیم، روی کاغذ دیاگرام کشیدیم که هر پیچ را از کجا برداشته‌ایم. تا فیها خالدونش را تمیز کردیم. بعد هم بستیم. اول هنوز نفهمیده بود چه اتفاقی افتاده، بعد یکمرتبه به کار افتاد. مشکل با دکمه‌ی شیفت حل شد. اما کم‌کم دارد نشان می‌دهد کجاهایش عیب و ایراد پیدا کرده. صفحه کلیدش دیگر نور ندارد. یعنی دارد، اما فقط زیر حروفی که در وسط قرار گرفته‌اند. خاموشش کرده‌ام. یک ایراد جدیدی هم روی صفحه‌ی حساس ماوسش پیدا شده، باید یکبار دیگر بازش کنیم ببینیم همه چیز را درست جا زده‌ایم یا نه.
از طرفی احساس غرور می‌کنم، که این لپتاپ را هم، با عیب و ایراد مختصر، به زانو درآوردیم. ترسم از لوازم الکترونیکی نسل جدید ریخت. از سوی دیگر دارم فکر می‌کنم لپتاپ بی‌نوا که تا همین هفته‌ی پیش سالم و سلامت بود، با سهل‌انگاری خودم به جایی رسیده که معمولا لپتاپهای اچ پی به آن می‌رسند. دلم برایش سوخت. پنج سال تمام به من خدمت کرد و آخ نگفت. حالا دارم فکر می‌کنم که کم‌کم باید دست به دامن وسایل جانبی بشوم. یک کیبرد، یک ماوس... اما هنوز وفادارانه دارد پیش می‌آید. تنها دستگاه الکترونیکی‌ست که از داشتنش پشیمان نشدم. کاش صاحب بهتری برایش بودم.

۲ نظر:

  1. آدم وقتی یه بازی رو شروع کنه ممکنه بازنده بشه ممکن هم هست که برنده بشه ، ولی اگه بازی رو شروع نکنه همیشه بازنده هست ! به هر حال همین که بازش کردی و بهش ور رفتی خودش کلی کار هست ! ولی به هر حال منم از همین پای بخاریمون دارم صدای نفس های آخر لپ تاپت رو میشنوم ! خخخخ

    پاسخحذف