۱۳۹۳ مرداد ۲۶, یکشنبه

ساز سحرانگیز

امروز بالاخره موفق به بازدید از موزه‌ی پرگامون شدم، تنها جایی در برلین که از روز اول ورودم می‌خواستم ببینم و خوشحالم که بالاخره موفق شدم چون موزه به زودی برای تعمیرات تعطیل خواهد شد.
اما قبل از پرداختن به موزه که اتفاقا خیلی حرف درباره‌اش دارم، می‌خواستم یک تجربه‌ی دلنشین را با شما شریک شوم. وقتی از موزه بیرون آمدم و در فضای ساختمانها با معماری کلاسیک و باروک قدم می‌زدم، نوای جادویی ویولن مرا به سمت خود کشاند. آقای مسنی در خارج از محوطه ویولن می‌نواخت و روی جعبه‌ی ویولونش، تل کوچکی از سکه به چشم می‌خورد. حقیقتا هیچ چیزی به اندازه‌ی این نوا مرا جادو نمی‌کند. خاطره‌اش آنقدر عمیق توی روحم نقش می‌بندد که همیشه آنرا بخاطر خواهم داشت. از زیباترین تجربه‌هایم در ویولن خیابانی، یک کوارتت ویولن سل در یکی از ایستگاههای متروی سن‌فرنسیسکو بود. در حالی که عجله داشتم از پله‌ها پایین می‌رفتم و موسیقی مرا تسخیر کرد. بین اجبار رفتن و لذت ماندن، ماندن را ترجیح دادم. از کارم عقب ماندم ولی آنچه موسیقی این چهار ساز با جانم کرد، از هیچ چیز دیگر برنمی‌آمد.

بار دیگر، در پارک گوئل در بارسلونا بودیم و دوئت ویولن و ویولن آلتو توسط دو جوان اجرا می‌شد، و در آکوستیک بی‌نظیر آن نقطه، انگار پاهایم به زمین چسبیده بود و روحم داشت در آسمانها سیر می‌کرد.

مرتبه‌ی دیگر، جوان نازنینی در خیابان میرداماد بود که به تنهایی ویولن می‌زد، و دو نفر همراهم مجبور شدند در کنار من بایستند چون من به این آسانی‌ها آن محل را ترک نمی‌کردم. 
امروز وقتی موسیقی مرا تسخیر کرده بود، روی سکوی نویس موزئوم نشستم و تا پایان اجرا حظ بردم. نمی‌گویم بهترین اجرا بود، اما بهترین چیزی بود که می‌شد با آن فضای کلاسیک همخوان کرد. بارها در کلیساهای بزرگ اروپا نشسته‌ام و به این موضوع فکر کرده‌ام که یک کنسرت و رقص کلاسیک در این فضا چقدر می‌چسبد. همانطور که نوای تار در کویر و سنتور در باغهای فین و دولت آباد روحم را به پرواز درمی‌آورند. 
آقای مسن نوازنده بعد از نواختن چند قطعه بدون توقف، بالاخره دست از نواختن کشید. در کیفم پول زیادی نداشتم. سکه‌هایی که در کیفم باقی بود بردم تا روی جعبه‌ی ویولن بگذارم. همانموقع خود آقای نوازنده هم جلو آمد تا جعبه‌ ویولونش را بردارد. سکه‌ها را گذاشتم و آرام گفتم «زر شون، دانکه» و او با مهربانترین لبخند موجود در برلین چشمهایش را به علامت تشکر بست.


۷ نظر:

  1. قشنگ بود - چه جای خوبی رو هم انتخاب کرده! این ستونها پشت اون پارک بزرگه است؟
    احساس خوب حضور تو بعضی مکانها رو باید یه صدای هماهنگ پر کنه - از حس خوبت خوشحالم
    اون عکس گوئل هم که دیگه نگو!!!!!!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. واقعا خوب بود. پارک بزرگ؟ اگه محوطه جلوی آلتس موزئوم رو میگی، نه. این کوچه پشتی آلتس موزئوم کنار دیوار نویس موزئومه.
      گوئل عالی بود. و چقدر عکس دارم...

      حذف
  2. زهره ندارم که بگویم ترا، بی من دیوانه کجا بوده ای...

    پاسخحذف
  3. کجای مادی و فیزیکی؟!!! بی خیال...

    پاسخحذف