۱۳۹۳ مرداد ۱۴, سه‌شنبه

خط سیاه

الف همجنسگراست. جوانی‌ست مهربان و خوش‌قلب، با پیشینه‌ای از چند کشور. دیروز در مسیر قطار به سمت برلین با هم همراه شدیم، اول خیلی برایمان مهم نبود که روبروی هم بنشینیم، اما وقتی از موضوع پایان‌نامه‌اش سئوال کردم، آمد و روبرویم نشست و صحبت شروع شد. برایم تعریف کرد که برای او هم زبان آلمانی نفرت‌انگیز بود، چون او خودش فرانسه می‌دانست و اصلا قصد آمدن به آلمان را نداشت. گفت با اینکه زبان آلمانی را خوب صحبت می‌کند، بازهم در محل کار دانشجویی (یک بستنی فروشی) با مشکلات فراوان از جمله تبعیض نژادی روبرو شده بود و بعد از  بیکار شدن از همین شغل مزخرف و عدم موفقیت در پیدا کردن شغل بهتر، داشت کم‌کم ساکش را می‌بست تا این کشور را بگذارد و برود. گفت که با ناامیدی تمام برای یک شرکت بین‌المللی تقاضای کار فرستاد و با بی‌تفاوتی در ساعتها مصاحبه به سئوالات پاسخ گفت، و انتظار داشت که این بار که تلفن زنگ می‌خورد، به او بگویند متشکریم که تمایل دارید برای شرکت ما کار کنید ولی می‌دانید که تعداد متقاضیان بسیار زیاد است و متاسفانه ما شخص دیگری را برای این شغل در نظر گرفتیم. گفت که تلفن زنگ خورد، و خانم آنطرف خط جملات را دقیقا به همین شکل شروع کرد ولی در پایان به او تبریک گفت و گفت که استخدام شده است. برایم گفت که چطور ناگهان ورق برگشت، و آلمان نفرت انگیز یکمرتبه برایش حکم بهشت را پیدا کرد، آسمان روشن شد، ابرهای تیره کنار رفتند، در عرض یک روز توانست در برلین خانه پیدا کند (این یک فقره خودش امر غیر ممکنی‌ست) و نهایتا فصل جدیدی از زندگی برایش آغاز شده. 
نفس داستان آنقدرها اهمیت نداشت که انرژی حاکم بر آن. کاملا می‌شد کنار رفتن ابرهای سیاه تردید و ناامیدی را در چهره‌اش دید. کاملا می‌شد نشاط درونی و امیدواری‌اش را در عمق قلب حس کرد. گفت در روسیه اصطلاحی هست به نام خط سیاه. وقتی از خط سیاه گذشتی، روشنایی پدیدار خواهد شد. دوست دیگرم می‌گفت وقتی به کف زمین برخورد کنی، چاره‌ای نداری جز اینکه برخیزی و دوباره بالا بروی. گفتن این حرفها البته آسان است، اما یک موقعی هست که به خودت می‌آیی و می‌گویی چه حکمتی‌ست این آدمها باید در چنین روزی، سر راه من قرار می‌گرفتند و این انرژی مثبت بی‌اندازه را با من تقسیم می‌کردند؟ و چرا امروز بعد از ساعتها باران، خورشید اینطور زیبا می‌درخشد و همه چیز را شفاف و نورانی می‌کند؟ 
دنیای عجیب ما دنیای اسرارآمیزی‌ست. شاید اعتماد کردن به همین دنیای اسرارآمیز انرژی لازم را برای بیدار شدن در صبحی دیگر به ما می‌دهد. اما از طرف دیگر وظیفه‌ی ماست که شاخکهایمان را تمیز کنیم تا این امواج را دریافت کنیم، نه کس دیگر. 

۱ نظر:

  1. بسیار بسیار خوشحال و موافقم! فقط چون ما روس نیستیم اسمشو بذاریم خط سفید!
    این روسها از کلمه سیاه تا خدا بخواد کار کشیدن ها!
    یادم بیار یه اصطلاح اکراینی بهت یاد بدم;)

    پاسخحذف