۱۳۹۷ شهریور ۳, شنبه

قصه‌ی ما و تهران

دیروز عصر طی یه حرکت خودجوش دیگه رفتیم بیست و هشت مرداد گردی. البته چون محل شروع اوباش یه کمی برای پیاده‌روی عصر خلوت جمعه ترسناک بود، مسیر ارتش رو پی گرفتیم و رفتیم میدون سپاه تا از عشرت آباد شروع کنیم. یه کمی هم اغماض کردیم که سلطنت آباد و قصر یه کم دورن. اما هم بهارستان رفتیم و هم توپخونه و بعد میدون مشق و تا نزدیکترین جا به خونه‌ی مصدق، کاخ مرمر. این آخری رو نمی‌دونم اصلا از کاخ مرمر جلوتر می‌شه رفت یا کلا بسته‌ست. حدس من اینه که کلا بسته‌ست. اما کیف ماجرا چی بود؟ اینکه تو عشرت آباد نشستیم و شروع کودتا رو خوندیم، بعد هم تو وسط توپخونه و زیر پایه مجسمه‌ی معروف نشستیم و تا آخرش خوندیم. عکسها رو نگاه و مقایسه کردیم. مسیرها رو راه رفتیم و خونه‌هایی که قدمتشون نشون می‌داد کودتا رو دیده‌ن به همدیگه نشون دادیم. چهارده کیلومتر پیاده‌روی کردیم. خیلی چسبید. 

داریم تاریخ رو برای خودمون ملموس می‌کنیم. لااقل تا اونجایی که روایتهاش وجود داره. داریم تهران رو یه جور جدیدی می‌شناسیم. همین تهران شلوغ کثیف با مردم عصبانی رو. داریم عصرهای خلوت جمعه جاهایی قدم می‌زنیم که در روزهای عادی انگار زیر و رو می‌شه و تبدیل به گذرهای پر از آدم و ماشین و صدای موتور سیکلت می‌شه. ریزه ریزه داریم تهران رو لمس می‌کنیم. جاهایی‌ش که درد می‌کنه رو لمس می‌کنیم. جاهایی‌ش که به مناسبتی سالم مونده نگاه می‌کنیم. گاهی هم با تصویر غریب و ترسناکی از تهران مواجه می‌شیم که معمولا در عبور با ماشین اونها رو نمی‌بینیم. 

تهران خیلی جاهاش درد می‌کنه. 

۱۳۹۷ شهریور ۱, پنجشنبه

بریم کلمبیا

خب برای دومین موزه سر می‌زنیم به موزه‌ی فرناندو بوتِرو، نقاش فیگوراتیو و مجسمه‌ساز خیلی مهم و معروف کلمبیا که البته خودش رو کلمبیایی‌ترین هنرمند کلمبیا اسم‌گذاری کرده. بوترو در شهر مدیین Medellin (خود اهالی شهر تلفظ می‌کنن مدژین) کلمبیا بزرگ شده و اولین نقاشی‌ش وقتی ۱۶ ساله بوده تو روزنامه‌ی معروفی در مدیین چاپ شده. سبک بوترو که یه سبک خاص خودشه به بوتریسمو معروف شده. فرناندو بوترو همه چیز، از اشخاص تا اشیاء رو در حجم‌های بزرگ غیر معمول نقاشی می‌کنه که به اونها مفهوم طنز یا سیاسی بده. حتی مجسمه‌هاش هم چاق هستن. نکته‌ی جالب درباره‌ی مجسمه‌هاش اینه که وقتی اونها رو تو سالهای ۱۹۶۳-۶۴ می‌کشیده انقد فقیر بوده که نمی‌تونسته برای مجسمه‌هاش برنز تهیه کنه پس از رزین و خاک اره استفاده می‌کرده. 
بوترو در ۲۰۰۴، بیست و هفت تا نقاشی درباره‌ی خشونت در کلمبیا رو به موزه‌ی ملی کلمبیا اهدا کرد که راجع به این موزه تو یه مطلب دیگه توضیح می‌دم. بعد از این، تقریبا برای دو سال روی نقاشی‌هایی درباره‌ی شکنجه‌های ابوغریب کار کرده که باعث معروفیت جهانی‌ش شدن. فرناندو بوترو زنده‌ست ولی اوقات خیلی کمی رو در کلمبیا سپری می‌کنه. 
 خب بخش اول آثار مال موزه‌ی فرناندو بوترو در بوگوتاست، و بعد به مديین می‌ریم. 

موزه‌ی فرناندو بوترو در بوگوتا
 اگر سر و کارتون با بوگوتا افتاد حتما این موزه رو برین چون به جز آثار بوترو، از آثار هنرمندان معروف دیگه هم برای بازدید گذاشته‌ن
حمام

بوترو خیلی نقاشی از زنها به این شکل داره

مفرح‌ترین بخش نقاشی‌های بوترو شوخی‌ش با شخصیتهای خیلی معروفه

رقص

این رو به شخصه خیلی دوست داشتم. نه تنها گم شدن رو یادآوری می‌کنه
بلکه شخصیت نقاشی شده‌ش اصلا زیبا نیست

نمای نزدیک

و نمای نزدیکتر

یک خانواده

خیلی من رو یاد نهنگ می‌نداخت


قتل عام مخور اسکینا، اتفاقی که در ۱۹۸۸ باعث کشته‌شدن ۲۷ روستایی توسط شبه نظامیان شد

شوخی با دست آقای بوترو

آدم و حوا. دقت کردین اکثر زنهای بوترو سیب تو دستشونه؟ 

عنوان این نقاشی هست دزد
مجسمه‌ها و نقاشی‌های بالا مال موزه‌ی بوترو در بوگوتا بودن. شخصا به مجسمه بیشتر علاقه دارم و معمولا در مورد عکاسی از نقاشی خیلی سلیقه‌ای عمل می‌کنم. این چند تای بعدی هم آثار بوترو در محل تولدش، شهر مدیینه. مدیین یک شهر پیشرفته با مردمی مغروره که خیلی خودشون رو از بوگوتایی‌ها باکلاس‌تر می‌دونن. کلا تو کلمبیا مردم خیلی با مردم بوگوتا حال نمی‌کنن و بهشون می‌گن rolo یعنی کسی که خودشو تو یه پتو لوله کرده تا با کسی معاشرت نکنه :)) البته بی‌راه نیست، چون بوگوتا سردترین شهر کلمبیاست و تو فصل بارون مردم چاره‌ای جز قایم شدن لای پتو ندارن. 

خب. مدیین: 
از اون عکساست که می‌گن فلان چیز رو توش پیدا کن. مجسمه رو پیدا کردین؟
این چیز هیجان انگیزی که پایین عکس می‌بینید انبه‌ست. انبه‌ی زرد خورد شده و انبه‌ی نارس سبز که با نمک و لیمو سرو می‌شد
اینجا پلازا بوتروست. جایی که مجسمه‌هاش توی زندگی مردمن


حتی اسب کپلی

اسم این هست مرد در حال قدم زدن

اسب سوار

زن و مرد تو کارهای بوترو خیلی تکرا شده‌ن. یا در کنار همدیگه هستن یا روبروی هم 


زن ایستاده روی سر یک مرد

آشنا نیست؟ 


دورنمای پلازا بوترو از داخل موزه‌ی انتیوکیا



این یکی از معدود کارهای بوتروئه که نسبتها توش قاطی شده. یکی دیگه هم اون اسب بود تو مرد اسب سوار

اینا خیلی کیف داره

و این یکی! سیب و پرچم کلمبیا تو دست مسیح، پول تو دست مریم مقدس و ماری که دور اون دولتمرد پیچیده
Ex voto اسم تابلو هست پیشکش
رحم نمی‌کنه به کسی، حتی مسیح 



جزییاتش تو عکس بعدی


 و البته بوترو نقاشی‌های متعددی از پابلو اسکوبار داره، کسی که با قاچاق کوکایین به آمریکا به ثروت افسانه‌ای رسید و اگرچه در این مسیر انسانهای بسیاری کشته شدند ولی مردم مدیین احترام خاصی برای اون قائلند و اعتقاد دارن که اسکوبار در زمانی که هیچکس دیگه‌ای به فکر شهرشون نبوده، شهر محل تولدش رو فراموش نکرده و به مردم فقیر کمک کرده. داستان اسکوبار هم خیلی جالبه، و افسانه‌هایی که درباره‌ش می‌گن

و بازهم فرناندو بوترو. اون زن که دستهاش رو به هم گره کرده آیا داره برای روح اسکوبار دعا می‌کنه؟
یا از افسر ارتش تشکر می‌کنه که اسکوبار رو از بین برد؟ 
متاسفم که کیفیت عکسها اصلا خوب نیست. دوربینی که توی اون سفر داشتم تو فضاهای بسته عکسهای بسیار بی‌کیفیتی تحویل می‌داد، بخصوص که مجبور بودم حساسیت دوربین رو هم بالا ببرم. اما اگر دوست دارین عکسهای با کیفیت ببینین، Fernando Botero paintings and sculptures  رو جستجو کنین. 

گردشگری‌ای که از رو همین مبل شروع می‌شه!

 نه واقعا. در واقع گردشگری قبلنا انجام شده بوده و حالا با این قیمت دلار و بلیط و عوارض خروج، بهتر آن دیدم که برگردم به عکسهای سفرهای قبلی. در این بین برخوردم به عکسهایی از لاپاز، از موزه‌ی موسیقی بولیوی، که همونموقع هم برام خیلی جذاب بود و احتمالا بخاطر نبودن اینترنت آپلود نکردم و بعد هم که کلا به فراموشی سپرده شد (عجیب نیست که). خب، بریم؟

موزه‌ی موسیقی بولیوی در شهر لاپاز، توسط چارانگو نواز معروف، ارنستو کاوور آرامایو در ۱۹۶۲ تاسیس می‌شه. چارانگو چیه؟ این گیتار کوچولوها که به اسم یوکوله‌له می‌شناسین، می‌شه گفت چارانگو همون یوکوله‌له‌ی منطقه‌ی کوههای آند در آمریکای جنوبیه. یه تفاوت دیگه هم دارن که چارانگو در قدیم از پوست حیوون پستاندار سخت‌پوستی به اسم آرمادیو (زره نواری) ساخته می‌شد. جناب کاوور آرامایو با گذاشتن عکسی در موزه‌شون اعتقاد دارن که چارانگو اولین بار تو شهر پوتوسی ساخته شده و در ۱۷۴۴ تصویری از اون روی نمای خارجی کلیسای سن لورنزو حکاکی شده. حالا دوتا موضوع هست. اول اینکه در ۱۷۴۴ کشور بولیوی وجود خارجی نداشته و بهش بالا پرو می‌گفتن (یا پروی علیا). موضوع دوم هم اینکه خیلی از کشورهای همسایه از جمله پرو اساساً با این موضوع که چارانگو در پوتوسی ساخته شده مخالفن. 
رفتم براتون عکسای کلیسای سن لورنزو از پوتوسی رو پیدا کردم.
کلیسای سن لورنزو در شهر پوتوسی 

چارانگو رو پیدا کردین؟

اینجاست
این نقشه تنوع سازهای کشور بولیوی رو نشون می‌ده.

توی این موزه‌ی خصوصی حدود ۲۰۰۰ ساز وجود داره که خب بعضیاشون خیلی عجیب غریبن.
باخُن، ساز بادی خیلی بزرگ که باید ایستاده نواخته بشه. عکس بعدی رو ببینین.

یعنی نفس می‌خواد‌هاااااا... دنبال ویدئو گشتم که بگذارم اینجا ولی به نتیجه‌ای نرسیدم. شک کردم که تابلوی اسمش اشتباه بوده باشه.

این رو همونطور که حدس می‌زنین از پا می‌پوشن و با انجام رقص‌های آیینی با بپر بپر فراوان سر و صدا می‌کنن. به نظر خیلی سنگین میاد.

خب، دو نمونه گیتار که از لاک لاک‌پشت و پوست همون آرمادیو ساخته شده 

جانور مزبور. آخی، آخی...
به قول استاد حسین علیزاده‌ی نازنین این قبلا فوت کرده بوده :)
خب این بچه چارانگوها رو ببینین. بهشون می‌گن چارانگیتو. چرا؟

آخه قد و قواره رو ببین! 

نی‌لبک‌های کوههای آند خیلی متنوع و جالبه، بخصوص اینها که از سنگهای آتشفشانی ساخته شدن و آیینی بودن.

اون سوارخهاش رو که بند برای آویزون کردن ازشون رد می‌شده رو دوست دارم. روی این چی می‌بینین؟ 

این یه سیکوی سنگیه. سیکو یه جور پن‌فلوت مال آمریکای جنوبیه، اما مدل سنگی‌ش رو واقعا نمی‌شه هر جایی پیدا کرد.
 بخصوص این یکی که ماسک هم هست. 

اینم از فلوتهای خیلی خاص

بازم نی‌لبکهای عالی.... 
به نظرم یه مدتی این عکسای قدیمی رو شخم بزنم ببینم چی در میاد. احتمالا تمرکزم روی موزه‌ها باشه، ولی چه بسا مسیر عوض بشه. ببینیم چی پیش میاد.