۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

افکار ددمنشانه ذهنم رو اشغال کردند

میدونم که غلطه، اما داشتم فکر میکردم بد نمیشد یه هیتلر یا چنگیز خان مغولی در همسایگی چین ظهور میکرد و یه مقدار از صافی ردشون میکرد. علاوه بر اینکه اجناس آشغالشون دنیا رو پر کرده و زندگی رو برای قشر تولید کننده تو تمام کشورها سیاه کرده، از اینکه دارن جمعیتشون رو هم به اقصی نقاط دنیا صادر میکنند عصبانی ام. حرف از چاینا تاون های شهرهای امریکا نیست. حرف از زنها و مردهاییه که به سایر کشورها صادر شده ن تا تو زندگی مردم این کشورها رخنه کنند. زنهایی که برای به دست آوردن یک مرد (مجرد یا در یک رابطه جدی) تن به هر خفتی میدن و اصلا براشون مهم نیست، چون با این تفکر بزرگ شده ن. از خدمات همه جانبه در مسائل س.ک.سی بگیر تا زانو زدن و خاک کفش مرد رو گرفتن. و همه اینها فقط برای برنده شدن در مبارزه قدرت. نه حرف از عشقه، نه اهمیت به وفاداری. مسئله فقط و فقط تصاحبه. اگر بدونن با هر خفت و خواری، مردی رو (که عموما پولدار هم هست) به دست بیارن، از هیچ کاری فروگذار نمیکنن. و چون در این مبارزه برنده میشن، زنهای بیشتری باهاشون دشمن میشن. چون زنها حاضر نیستن به اون خفت ها تن بدن، و زنها به حقوق خودشون آشنا هستن. ظاهرا منازعه زنها برای حفظ حقوقشون تا ابد ادامه خواهد داشت.

۳ نظر:

  1. شوخي ميكننيييي!!؟؟
    وايييييي...اينا كيييين ديييييييگهههه!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟

    پاسخحذف
  2. salaam man link e on yeki webeto (English) gom kardam emkanehs hast ye jaiee in goshe bezaridesh?mamnoon 

    پاسخحذف
  3. بالاخره کی بود طرف صحبت؟ چینی ها؟

    پاسخحذف