پرده اول:
خونهی قبلی که بودم نمیدونم کدوم یکی از واحدهای بالا خیلی آب مصرف میکرد. تو اون سال خشکسالی من روی آب حساس شده بودم و شنیدن صدای آب که ساعتها توی فاضلاب خالی میشد خیلی اذیتم میکرد. رفتم سراغ مدیر ساختمون گفتم فکر نمیکنم لوله ترکیده باشه چون گاهی قطع میشه، ولی یه تذکر به واحدای بالا بدین که تو مصرف آب صرفه جویی کنن. گاهی شب تا صبح صدای آب تو لولهها میاد.
مدیر ساختمونمون یه پیرمردی بود بسیار فضول. زیاد دور و برش آفتابی نمیشدم. چند روز بعد جلوی درب ورودی ساختمون منو دید و خیلی پیروزمندانه ازم پرسید هنوز صدای آب میاد؟ گفتم فکر کنم کم شده، خیلی ممنون. گفت این خانومه واحد فلان بود که کسی میاورد خونهش و من فلان گفتم و فلان کردم و نشوندمش سر جاش. به من برخورد. گفتم به من چه ربطی داره همسایهم چی کار میکنه. من برای مصرف آب تذکر دادم شما هم دربارهی مصرف آب وظیفهتو انجام دادی. جا خورد. گفت ولی آخه ... دوباره بهش توپیدم که به هیچکس ربطی نداره کی چی کار میکنه! رفتم خونه.
مدیر ساختمونمون یه پیرمردی بود بسیار فضول. زیاد دور و برش آفتابی نمیشدم. چند روز بعد جلوی درب ورودی ساختمون منو دید و خیلی پیروزمندانه ازم پرسید هنوز صدای آب میاد؟ گفتم فکر کنم کم شده، خیلی ممنون. گفت این خانومه واحد فلان بود که کسی میاورد خونهش و من فلان گفتم و فلان کردم و نشوندمش سر جاش. به من برخورد. گفتم به من چه ربطی داره همسایهم چی کار میکنه. من برای مصرف آب تذکر دادم شما هم دربارهی مصرف آب وظیفهتو انجام دادی. جا خورد. گفت ولی آخه ... دوباره بهش توپیدم که به هیچکس ربطی نداره کی چی کار میکنه! رفتم خونه.
پرده دوم:
مستاجر برادرم با همسایهش سر پارکینگ دعواشون شده بود. مرد همسایه، حدود سی و پنج، شیش ساله، زنگ زده بود به من که توی سند شما مگه پارکینگ نوشته اصلاً؟ من گفته بودم میرم چک میکنم ولی مطمئنم که نوشته. بعد همسایه سر درد دلش باز شد که این مستاجرتون خیلی رفتارش بده و دائم داره با همسایهها دعوا میکنه و تازه راجع به اینکه کسی میاره خونه که بهتره چیزی نگم....
من واقعاً خیلی سادهم که فکر میکنم این چیزا تموم شده، که جامعهمون رشد کرده، که اگه پیرها اینجورین، جوونامون دیگه اینطوری نیستن. این جامعهمونه. جامعهای که هر کسی دلش بخواد میتونه یه جمله کوتاه «کسی رو میاره خونه» رو به هر زنی که دلش بخواد نسبت بده و به این شکل آزارش بده. جامعهای که همین یه جملهی ساده رو مثل یه اسلحه دستاویز میکنه تا به حق یا ناحق زنی رو ساکتش کنه. جامعهای که با این نسبت دادن، میخواد به دیگران حقانیت خودش رو در مقابل یه زن نشون بده. چیزی که هیچ اساسی نداره، چیزی برای اثبات لازم نداره، ولی میتونه سرآغاز داستانسازیهای بسیاری بشه که زندگی رو به اون زن زهر کنن.
منم دارم تو این جامعه زندگی میکنم. منم تنهام و مطمئنم از این داستانها پشت سرم ساخته شده و میشه، چون زیر بار حرف زور نمیرم. برای اینکه بارها در مقابل چیزی که تجاوز به حقوق شهروندیم بوده ایستادهم و اعتراض کردم. این، سادهترین و قابل دسترسترین راه برای آدمهاییه که به حقوق دیگران تجاوز کنن و بعد وجدانشون راحت باشه، یا اینکه تن دادن به حقوق دیگران رو تحقیر خودشون بدونن و این شکلی بخوان جبران کنن. این جامعهمونه. من تنها چیزی که میتونم ازمردم جامعهم بخوام اینه که به حرف اینا گوش ندن. همون اول جلوشون رو بگیرن. بهشون بگن به من و شما ربطی نداره که هر کسی چطوری زندگی میکنه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر