۱۳۹۳ دی ۱۱, پنجشنبه

عکسهایی که در آن وبلاگ دیگر گذاشته بودم.

قابهای روزانه وبلاگ دیگری بود که برای مدتی راه اندازی کرده بودم. اما از آنجا که فیلتر کردن هاست خارجی مستحب بلکه واجب است، آن وبلاگ هم فیلتر شد، مثل همین چمدانک بینوای ما که در پشت سنگر فیلتر گیر افتاده. گاهی وقتی در هنگام معرفی این گوشه از دلم به کسی گوشزد می‌کنم که فیلتر شده نگاه طرف عوض می‌شود. کاملا بستگی به پیش‌زمینه‌ی ذهنی‌اش از فیلتر دارد که این نگاه عاقل اندر سفیه باشد یا نگاهی تجلیل آمیز! به هر حال، چمدانک وبلاگ ساده‌ای‌ست. حرفهای دردسر ساز نمی‌زند، خیلی وقت است اصلا حرف نمی‌زند. فعلا می‌خواهد عکسهای قابهای روزانه را بیاورد اینجا تلنبار کند. بعد هم تعدادی از نوشته‌های قدیم را، که درب آن یکی دکان را ببندد به سلامتی.



ساعتهای آخر قبل از پرواز به سمت برلین بود که دوست جان با دوجعبه شیرینی رسید. گفت نمی‌شود بدون مزه‌ی ایران بروی. حالا بگذریم از این هفت هشت ماه که مزه‌ی ایران حسابی زیر دندانم آمده بود و داشتم غصه‌ی خوراکیهای آلمان را می‌خوردم. اما آخر کدام آدم عاقلی با قد و قواره‌ی من، دست تنها، با سی و هشت کیلو بار و چند پالتو و بارانی و پلاستیک خرید (که جزو بار حساب نشوند)، جعبه‌ی شیرینی نخودچی می‌گذارد زیر بغل و می‌رود فرودگاه؟ مثل آدمیزاد هم که سرمان را پایین نمی‌اندازیم تاکسی بگیریم خیلی شیک و متشخص ببردمان تا دم درب خانه. عوضش قطار و اتوبوس سواری داریم و جابجایی تمام این بار و بندیل، به اضافه‌ی جعبه‌ی شیرینی نخودچی. جایتان خالی. خوش گذشت. بعد از بیست و یک ساعت در راه بودن، با احتساب تاخیر در ایران و توقف در ترکیه و عوض کردن دو قطار در خاک آلمان، با افتخار اعلام می‌کنم که از این چالش عظیم سربلند بیرون آمده و شیرینی‌های نخودچی را بدون حتی یک تلفات تا خانه رساندم. تنها معضل البته پاک شدن پودر پسته از روی شیرینی‌ها و جمع شدنشان کف جعبه بود که می‌شود درباره‌ی آن اغماض کرد. و البته از همین تریبون حریفان را به مبارزه می‌طلبم و چه بسا مامورین فرودگاه امام در حیرت فرو بروند که چرا یکمرتبه همه‌ی مسافرین هوس شیرینی نخودچی کرده‌اند. شیرین کام باشید. 03/04/2014

دروازه تهران در شهر قزوین
 این بنا در دوره‌ی قاجار در خارج از شهر قزوین بنا شده و در دوره‌ی پهلوی دوم مرمت شد. بنایی که در میدان قزوین شهر تهران قرار دارد، در واقع نه شبیه‌سازی این بنا، بلکه شبیه سازی شده از بنای دروازه‌ی قزوین است که در سال ۱۳۰۹ به دستور شهردار وقت تهران تخریب شد. 04/04/2014

بهره برداری حتی از آسمان خاکستری اینجا برلین است. شهری با آسمانی خاکستری. اما فکر نکنید از آسمان خاکستری نمی‌شود بهره‌برداری کرد. شرکت برق بابت نصب این پنل‌های خورشیدی روی پشت بام منازل، مبلغی بابت اجاره به صاحبان آنها می‌پردازد. من را یاد «از آب کره گرفتن» می‌اندازد. 5/4/2014

کمی رنگ برای روزهای خاکستری این خانم زیبا فرزندخوانده‌ی اوکراینی من در این چند ماه اقامت آلمان است. 10/4/2014

چیزهایی که چشمها نمی‌بینند یا چشمهایی که چیزها را نمی‌بینند.
قطعه‌هایی از دیوار برلین در محوطه‌ی کتابخانه‌ی دانشگاه ما. اگر مولود نشانم نمی‌داد که ندیده از دنیا می‌رفتم!  13/4/2014 

از یک زاویه‌ی دیگر
منظره تکه‌های دیوار برلین در محوطه دانشگاه، از پنجره‌ی کتابخانه   17/4/2014

بعد از ظهر با خانم دکتر
آبنباتهایی که مشاهده می‌کنید هم بسیار خوشگلند و هم بسیار خوش‌طعم.   17/4/2014

سفر زمان   30/4/2014

حلقه‌ی برلین 30/4/2014

کتبوس از نگاهی تازه   30/4/2014

مرکز قدیمی شهر کتبوس.
راست نبودن خطوط در لنز واید را دوست دارم. نظم آلمانی را به تمسخر می‌گیرد.  30/4/2014

می‌شود گفت در بهشت زندگی می‌کنیم.
اگر ملاک تنها چند عکس باشد.   30/4/2014

برلین، الکزاندر پلاتز   15/5/2014

برلین، اوبرباوم بروکه   15/5/2014

بهتر از این نمی‌توانم برلین را توصیف کنم!   17/5/2014

تنها در چند ثانیه
ابرهای سیاه به سرعت می‌دوند توی آسمان. برق می‌زند. پی‌در‌پی. جوانهایی که توی محوطه پیک نیک گرفته بودند سر و صدا می‌کنند. چندتایشان نمی‌توانند از زیر رگبار فرار کنند. صدای رگبار در لحظه‌ای بلند و چند ثانیه بعد فروکش می‌کند، آسمان هنوز برق می‌زند و انگار شکم درد داشته باشد می‌غرّد. دیگر صدای گیتار نمی‌آید.   9/5/2014

چون دلارامش...
9/6/2014


۲ نظر:

  1. اجاره هم میدن ؟
    خوبه والا !
    اینجا یه مبلغی باید بپردازی واسه این پنل های خورشیدی ، نصفش رو ولی خود دولت تقبل می کنه
    یه چیزی حدود 9 میلیون من شنیدم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. برای اینکه اینها به شبکه برق شهر متصل هستن و مردم اون ساختمون استفاده خصوصی ازش نمی‌کنن.

      حذف