این مطلب در تاریخ ۷ می ۲۰۱۴ در وبلاگ دیگرم، قابهای روزانه، منتشر شده بود.
در حین پژوهش دربارهی قناتها و اهمیت آب در باور عمومی منطقهی بم، و به دنبال یافتن نشانههایی از آناهیتا، به زیارتگاه مخروبهای در منطقه دشتویهی بم رفتیم که به زیارتگاه حضرت بیبی معروف بود.
با رسیدن به محل و دیدن دیوارهای آجر چینی نیمه تمام، و مقبرهای مخروبه در وسط آن که با پارچههای سبز پوشیده شده بود، تعجب کردیم، بر آن شدیم که از همسایهها دربارهی این زیارتگاه سئوال کنیم. یکی از همسایهها که میگفت بیش از سی سال در این منطقه ساکن بوده برایمان گفت که این زیارتگاه در قدیم بنایی خشت و گلی بوده، مقبرهی داخل آن هم از خشت و گل بود و بعد آدم خیّری مقبره را سنگ کرد. از قدیمالایام خانمها روزهای سهشنبه اینجا جمع میشدند شمع روشن میکردند و حاجت میخواستند. نذورات از خرما و شیرینی گرفته تا شله زرد و آش در همین روز پخش میشد. اما هیچ مردی اجازهی ورود به زیارتگاه را نداشته و اگر چشمش به مقبره میافتاد، کور میشد. بعد از زلزله، ادارهی اوقاف اعلام کرده این بنا شجرهنامه ندارد و نمیتواند بازسازی شود. حتی جلوی کسی که دیوارها را ساخته بود گرفته شده و به همین علت حالا این محل در این وضعیت است.
پرسیدیم خانمها برای چه حاجتی به این محل میآمدند؟ خانم همسایه پاسخ داد برای بچهدار شدن. از همان قدیمها خانمها عروسک درست میکردند و در این محل میگذاشتند تا بیبی حاجتشان را روا کند و بچهدار شوند. خیلیها میگویند اینجا مراد گرفتهاند. البته قبل از زلزله اینجا خیلی شلوغ میشد ولی خیلیها در زلزله مردند و حالا عدهی کمی به این مکان میآیند. پرسیدیم اگر کسی حاجت داشته باشد عروسکش را کجا میگذارد؟ پاسخ داد همان زیر پارچه که روی مقبره را گرفته. تصمیم گرفتیم برویم ببینیم هنوز عروسک گذاشته میشود یا نه. با خانم همسایه خداحافظی کردیم دوباره به مقبره برگشتیم و پارچهها را کنار زدیم. عروسکهای دست ساز پارچهای کمکم رونمایی شدند.
دیدن عروسکها برایمان هیجانانگیز بود، اما راز آنرا برای خودمان نگه داشتیم. عروسکها را همانطور که بودند به جای خود رها کردیم و پارچههای سبز را به رویشان کشیدیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر