نادیا میگفت یه جوونی میاد روی پشت بوم روبرو، سیگار روشن میکنه. هیچ کاری نمیکنه. فقط میشینه و سیگار دود میکنه. آروم سیگار دود میکنه و به دود خیره میشه. در حالی که نشسته و هیچ کاری انجام نمیده.
هر روز همین رو انجام میده. شاید حتی تمام روزش همین رو انجام بده. هر روز....
این تصویر داره تکرار میشه. هر روز. روی پشت بومی توی هر خیابون... این تصویر داره تکرار میشه. هر روز توی نگاه جوونی میشه ته کشیدن جوونی رو دید. ته کشیدن امید. ته کشیدن زندگی.
و انقدر زیاده که نمیبینیم. از کنارش میگذریم. چون به دیدنش عادت کردیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر