۱۳۹۳ مهر ۳, پنجشنبه

نگاهی دوباره به سن‌فرنسیسکو

سن‌فرنسیسکو برایم دلبری می‌کند. دیروز که در اتومبیل و در جاده‌ی دویست و هشتاد به سمت شهر می‌راندیم، منظره‌های زیبای تپه‌ها‌ی زرد رنگ و درختهای بوته مانند و مه سحرآمیزی که کم‌کم روی شهر را می‌پوشاند، به یادم آورد که این منطقه چقدر زیباست. 
امروز در محله‌ی میشن قدم زدیم، به فروشگاه کوبایی که دعا وطلسم می‌فروخت سر زدیم و در تاکریایی که انگار از خود مکزیک کنده شده و آمده بود اینجا تاکو خوردیم. اینها چیزهایی بودند که نه تنها از این شهر، بلکه از امریکای لاتین دلم برایشان تنگ شده بود.امروز با خودم فکر کردم که سن فرنسیسکو بسیار جذاب است. خانه‌ی هنرمندان محلی‌ای که امروز به آن پا گذاشتم، و برنامه‌های متنوعی که در آن اجرا می‌شود، سینمای قدیمی‌ای که امروز فیلمی مستند در آن دیدیم، فستیوال فیلمهای ایرانی که در آخر هفته در جریان است، همه‌ی اینها جزو جذابیتهای شهر است. این تنوع جمعیتی و اتفاقات بسیاری که در هر روز می‌افتد، همه جذاب هستند. سن فرنسیسکو امروز با هوای خوب، خیابانهای زیبا و کافه‌های وسوسه انگیزش برایم دلبری می‌کرد، اما خوب می‌داند که برایم جای زندگی نیست.
از دو سال گذشته قیمتها در شهر به شکل غریبی صعود کرده‌اند. کرایه‌ی چهار هزار و پانصد دلار در ماه برای یک آپارتمان یک خوابه یعنی چه؟ یا کرایه‌ی ده هزار و پانصد دلاری برای آپارتمان دو خوابه؟ دوستم داشت توضیح می‌داد که می‌خواست خانه‌ی خودش را به اجاره موقت برساند و وبسایتی که در آن اقدام کرده بود، قیمت او را قبول نمی‌کرد و قیمت پیشنهادی وبسایت سه برابر قیمتی بود که او در واقع می‌پرداخت. بله، قوانین حمایت از مستاجر اجازه‌ی بالا رفتن اجاره‌ها را نمی‌دهد، به شرطی که مدتها در این خانه‌ها ساکن بوده باشید. اگر امروز می‌خواهید خانه اجاره کنید باید از همان وبسایتها با قیمتهای سه برابر انتخاب کنید. 
در این چند سال گذشته شکل شهر تغییر کرده. آدمهایش هم عوض شده‌اند. دوست دیگرم می‌گفت دقت نکردی چقدر هندی و عرب زیاد شده و چقدر آسیایی‌ها کم شده‌اند؟ کمپانی‌های تک و فن‌آوری‌های جدید الکترونیکی و نرم افزاری اینجا را منفجر کرده‌اند، هندی‌ها جمعیت بزرگی از کارمندان اینگونه صنایع را تشکیل می‌دهند، عربها هم تنها کسانی هستند که پول دارند و به راحتی پول خرج می‌کنند و هیچ شکایتی از قیمت بالا ندارند. بخش‌های لاتین نشین به سرعت با جمعیت سفید پوست اشغال می‌شود. قیمت آپارتمانهای فروشی را که برایم گفتند، باور نمی‌کردم. واقعا این شهر اینقدر ارزش دارد؟ 
امروز در یک جلسه‌ی محلی درباره‌ی آینده‌ی خیابان بیست و چهارم شرکت کردم. مردم محلی و اعضای سازمانهای مددکاران اجتماعی، جمع شده بودند تا صحبت کنند که چطور می‌شود موج ناگهانی سرمایه‌دارها را کنترل کرد. سرمایه دارهایی که دارند به هر شکل اهالی لاتین این منطقه را بیرون می‌کنند. توسعه تنها اتفاقی نیست که دارد می‌افتد، فرهنگ خیابانی سن‌فرنسیسکو در خطر نابودی‌ست. ساکنین جدید، منطقه را به میل خود عوض می‌کنند. آنها از اتفاق افتادن کارناوال در محله‌شان آنهم سالی یکبار شاکی هستند، دستور می‌دهند نقاشی‌های خیابانی را با رنگ بپوشانند، رستورانهای زنجیره‌ای را به محیط‌های محلی و فقیر نشین می‌کشانند و کاسبی رستورانهای کوچک را از بین می‌برند. در واقع تمام چیزهایی که شهر به آنها می‌نازید دارد کم کم از دست می‌رود.
یکی از کسانی که با او صحبت کردیم یک فیلمساز بود که فیلمی نیمه مستند از اتفاقات دهه هفتاد میلادی ولی در زمان حال ساخته بود. او بود که برایمان گفت آتش‌سوزیهایی در مناطق مختلف اتفاق می‌افتند، مستاجرها، لاتین‌ها، از خانه‌ها آواره می‌شوند، خانه‌ها باز سازی می‌شود، و حالا خانه‌ها به شکل مجموعه فروخته می‌شوند، مستاجرهای قدیمی نمی‌توانند از پس قیمت‌های نجومی بر بیایند، نسل جدید سفیدپوستها، و کارکنان کمپانی‌های تک جای آنها را می‌گیرند. بافت اجتماعی شهر دارد به سرعت عوض می‌شود. دیدن اینکه مردم در جلسات جدی شرکت می‌کنند، بحث می‌کنند و برای شهرشان و فرهنگ متنوع شهرشان دل می‌سوزانند مرا بسیار خوشحال می‌کند. اما وقتی پیشنهاد می‌دهند که از طریق سوشال مدیا فعالیت کنند، اطلاع رسانی کنند، فرهنگ شهر را بشناسانند، تکان می‌خورم. این آدمها آنقدر سرشان در آی‌پد و آیفون فرو رفته که اطراف را خوب نمی‌بینند. اینها نسل آدمهایی هستند که شکل زندگی‌شان به کلی دگرگون شده. نمی‌توانم قضاوت کنم که آیا کاملا در اشتباهند یا نه، اما می‌دانم که بودن در این محیط زجرم می‌دهد. 
تغییرات سن‌فرنسیسکو برایم قابل مشاهده هستند، آنهم تنها بعد از دو سال. نمی‌دانم دو سال دیگر که به این شهر سر بزنم، بافت اجتماعی آن چگونه باشد، اما می‌توانم مصنوعی بودن  آنرا بو بکشم. مردم سن‌فرنسیسکو صمیمی‌اند، اما عمیق نیستند. به نظرم آمد که خوش‌گذرانی چه اصل مهم و اساسی‌ای در این شهر است. همه سعی می‌کنند خوش باشند. اینها که ایراد ندارد. دارد؟ پس چرا دل من چرکین است؟
سن فرنسیسکو شهر زیبا و دلفریبی‌ست. با اینحال، خوشحالم که اینجا نیستم. 

طلسم و دعا و هر چه بخواهید اینجا هست. 

خدای نگه‌دارنده‌ی جاده‌ها، یک خدای کودک است. اسباب بازی دوست دارد. برایش شمع، قهوه، یک لیوان آب و
یک لیوان رام می‌گذارند تا مسافرها را حفظ کند. 
فکر نمی‌کردم دلم برای دیدنش تنگ شده باشد

به روز مردگان نزدیک می‌شویم.

دو سال پیش اینجا یک سینمای قدیمی بود. خیابان میشن به سرعت تغییر شکل داده.

تاکوهای اصیل مکزیکی و امریکایی نشده. 

الکس نیه‌تو با چهارده گلوله‌ی پلیس کشته شد. مردم محلی با برپا کردن این تابلو در خیابان تقاضای عدالت می‌کنند. عکسها، تکه‌های آینه، تکه بریده‌های روزنامه و گزارشات پلیس، و کپی مدرک کالجش. الکس بعد از تمام شدن کارش به عنوان نگهبان، در حال خوردن ناهار بود که مورد ضرب گلوله‌ها قرار گرفت. مردم همچنین متقاضی رسیدگی به پرونده و اجرای عدالت درباره‌ی پلیس‌هایی هستند که وقت و بی‌وقت آرامش خانواده‌ی این قربانی را به هم می‌زنند. 

شرکت در جلسه محلی درباره‌ی فرهنگ منطقه تجربه‌ی بسیار خوبی بود.

۲ نظر:

  1. من هم دنبال جایی هستم که بهش تعلق داشته باشم. سه قاره و هفت سال بعد از شروع، هنوز در جستجو هستم.. مرسی که مینویسی..

    پاسخحذف