همیشه میگفتم لاس وگاس آخرین نقطه در دنیاست که به آن سفر کنم. حالا که این سفر پیش آمد، نمیدانم آیا معنیاش این است که این آخرین مقصد سفری من بود؟ نمیدانم.
لاس وگاس نوادا مقصد گردشگری بسیاری از توریستهاست، چه توریست امریکایی که یکسال تمام برای رسیدن به آن کار میکند و برنامه میریزد، و چه توریستهای خارجی که آنها هم برای دیدن این مقصد آخر دنیا به اینجا میآیند، در بین آنها، تعداد بیشماری توریستهای امریکای لاتین وجود دارد و اتوبوس اتوبوس توریستهای چینی.
یادم هست وقتی هنوز در ایران بودیم، داییام برایمان فیلمی فرستاده بود، از دیدارش با شوهر خالهام و یکی دیگر از فامیلهای دور، در لاس وگاس. سالهای ابتدای دههی نود میلادی بود، این سه نفر از جاهای مختلف قارهی امریکا دور هم جمع شده بودند و در عین اینکه از دیدار همدیگر بعد از سالیان سال مهاجرت بسیار خوشحال بودند، گفتند سری هم به لاس وگاس بزنند و به ما فامیلهای در ایران مانده نشان بدهند که امریکا یعنی چه! بسیاری از فیلم البته تصویر آسفالت جاده بود، چون هر کسی که دوربین را نگه داشته بود تا از ورودی شهر فیلم بگیرد، حواسش به دوربین نبود و دوربین داشت با وضوح تمام ترکها و چالههای آسفالت را نشان میداد. پدر و برادرم البته دربارهی این بخش اظهار نظر میکردند، که این امریکا امریکا که میگویند این است؟ این که آسفالتش جگر زلیخاست! البته آسفالت مورد نظر واقعا جگر زلیخا نبود، بلکه چون هر جایی که ترک داشت را با قیر پوشانده بودند، اثر این تعمیرات باعث میشد که آنها که دستی بر رانندگی دارند بیایند و بر این مهمترین بخش فیلم دیدار در لاس وگاس اظهار نظر کنند.
فیلم مورد نظر البته مملو از زرق و برق تصاویر هتلها و برنامههای تفریحی هم بود، و البته چون شرط بندی کار ناپسندیست، عزیزان لطف کرده بودند و تنها یک صحنه از بیست دلار باختن دایی بر سر دستگاه فیلم گرفته بودند که ما هم در آن مملکت دور به آن بخندیم و مامان و مادربزرگ غصه بخورند که چرا دایی بیست دلار از دست داده.
به هر حال، سفر من به لاس وگاس خوشبختانه دلیلی غیر از یک سفر تفریحی داشت، که در پایان همین پست متوجه آن خواهید شد. اما قبل از آن به وضعیت خوب بد زشت این شهر میپردازیم.
خوب:
لاس وگاس میتواند برای مهندسان، طراحان دکوراسیون داخلی و عاشقان معماری یک بهشت باشد. طراحیها، اجراها و کیفیت مصالح به کار رفته در برخی هتلها آنقدر چشمگیر است که نمیشود در آن فضاها قدم زد بدون اینکه تحت تاثیر آن فضاها قرار نگرفت. طراحی داخلی برخی از آنها واقعا آدم را به فکر میانداخت که کاخهای ایران در مقابل اینجا چقدر محقر و فقیرانه بودهاند. البته متاسفانه یا خوشبختانه ما به همهی هتلهای معروف سر نزدیم، اما از بین آنها که در دو منطقه از شهر دیدیم، هتل ونشین Venetian با کف سنگ براق و طرح دارش و سالنهای همایش عظیمش چشم مرا گرفت، و به شوخی میگفتم احتمالا شب تا صبح کف این راهروها را میلیسند که اینقدر از تمیزی برق میزند. قسمت پذیرش هتل قصر سزار Caesar's Palace هم این تصور را ایجاد میکرد که داریم به یک خواب باشکوه پا میگذاریم. اما این را هم اضافه کنم که بسیاری از هتلهای شهر قدیمی شدهاند و بعضی هنوز دکوراسیون دمده خود را حفظ کردهاند. در طول روز، کهنه بودن این ساختمانها بیشتر به چشم میآید.
اما همین هتلها و امکانات باعث شدهاند که این شهر به مرکز همایشها و کنسرتهای بزرگ تبدیل شود. یعنی حتی اگر کسی قسم خورده باشد که نخواهد به این شهر بیاید، بالاخره برنامهای جهانی او را به این سفر سوق خواهد داد. مرکز همایش شهر، ساختمان بسیار عظیمی با صد و چهل و چهار فضای گردهمایی و گنجایش دویست هزار نفر، بزرگترین مرکز همایشهای دنیاست و میزبان نمایشگاههای تجاری بسیاری از جمله
CES - Consumer Electronic Show
Motor Trend International - World Auto Show
INFOCOMM - Information and Communication Exhibition
LDI - Live Design International
Solar Power International
و بسیاری برنامههای بزرگ دیگر میباشد. این مکان به همراه برنامههایی که در هتلها برگزار میشود، جمعیت بسیاری را به این شهر فرامیخواند که نشانگر فکر اقتصادی سرمایهداران منطقه است.
اما همین هتلها و امکانات باعث شدهاند که این شهر به مرکز همایشها و کنسرتهای بزرگ تبدیل شود. یعنی حتی اگر کسی قسم خورده باشد که نخواهد به این شهر بیاید، بالاخره برنامهای جهانی او را به این سفر سوق خواهد داد. مرکز همایش شهر، ساختمان بسیار عظیمی با صد و چهل و چهار فضای گردهمایی و گنجایش دویست هزار نفر، بزرگترین مرکز همایشهای دنیاست و میزبان نمایشگاههای تجاری بسیاری از جمله
CES - Consumer Electronic Show
Motor Trend International - World Auto Show
INFOCOMM - Information and Communication Exhibition
LDI - Live Design International
Solar Power International
و بسیاری برنامههای بزرگ دیگر میباشد. این مکان به همراه برنامههایی که در هتلها برگزار میشود، جمعیت بسیاری را به این شهر فرامیخواند که نشانگر فکر اقتصادی سرمایهداران منطقه است.
یک چیز دیگر این شهر که به دیدنش میارزد نمایش آب در حوض بزرگ روبروی هتل بلاژیو، نمایش آب با موسیقی، که هر یکربع ساعت یکبار با طراحی جدید و موسیقی متفاوت اجرا میشود. تابحال مشابه این نمایش آبی که در کشورهای دیگر انجام میشود را تجربه نکردهام پس نمیتوانم بگویم آیا این بهترین نمایش آبی دنیاست یا نه. اما در اندازههای خودش، کار جذابی بود که به خوبی طراحی و اجرا شده بود.
بد
کازینوها. اصلا این موضوع که برای ورود به هر هتل، باید از کازینو عبور کرد به اندازهی کافی عذاب آور بود، بخصوص که در تابلوهای راهنمای هیچکدام از این کازینوها، درب خروج از هتل مشخص نشده بود. اتفاقا روی این مسئله خیلی دقت کردم ولی کلمهی Exit تنها بر درهای خروج اضطراری نصب شده بود که به طور عادی بسته هستند و اگر کسی بخواهد از آنها عبور کند، آژیرشان به صدا در میآید و در بعضی هتلها، یافتن راه خروج به هیچ وجه آسان نبود. حتی در هتل محل اقامت ما هم فاصلهی نسبتا زیادی بین آسانسور پارکینگ و پذیرش و آسانسور هتل وجود داشت و باید از بین دستگاههای شانس عبور میکردیم و اهمیتی نداشت چه موقع از روز یا شب باشد، چون دستگاهها با چراغهای فراوان و سر و صدای مخصوصشان همیشه روشن بودند و همیشه عدهای جلوی آنها در حال امتحان کردن شانس خود و باختن پول بودند. راستش پایین آمدن از اتاق هتل در صبح و روبرو شدن با مردمی که جلوی دستگاه نشسته بودند و دکمه میفشردند یا به صفحهی مونیتور دستگاه دست میکشیدند، حال مرا دگرگون میکرد و باید زود از آن محیط خارج میشدم تا آفتاب سوزان نوادا روی سرم بتابد.
لاس وگاس در روز به بیابانی داغ و سوزان در میان ساختمانهای خاک گرفته تبدیل میشد. چهرهی این شهر در طول روز به شکل شهری مرده، با چهرهاش در شب که از شدت نور و صدا در حال انفجار بود، تضاد غریبی داشت. شاید به اندازهی تضاد بین آدمهایی که در آن زندگی میکنند و آدمهایی که به تماشا میآیند.
چیز دیگری که توجهم را جلب کرد، خانههای عقد و ازدواج بود. خانههایی با تزیینات فانتزی با امکاناتی مثل پنجرهی سرویس سریع و حتی درایو ترو (که با اتومبیل جلوی پنجرهای توقف کنند و بدون پیاده شدن به تقاضایشان رسیدگی شود) موجود بود. اگر چه در یکی از این مکانها زن و شوهری سیاهپوست با لباس عروس و کت و شلوار دامادی در حال عکس انداختن بودند، اما میشود حدس زد که چه داستانهای مجله زردی بشود از این مکانها درآورد.
زشت
لاس وگاس برای من واضحترین تصویر از کالا بودن زن را به نمایش گذاشت. از رقاصههایی که روی میزهای پوکر میرقصیدند تا بارتندرهایی که با تحویل دادن مشروب مورد درخواست مشتری، روی پیشخوان جست میزدند و با چرخشی روی صفحهی پیشخوان برای مشتری لوندی میکردند، تا عدهی بسیاری که در پیادهروی بلوار لاس وگاس ایستاده بودند و کارتهای تبلیغاتی دخترهای سکسی را به عابرین مذکر میدادند، تا تابلوهای بزرگ تبیلغاتی برای استریپ کلابها و به قول خودشان جنتلمن کلابها، همگی مجموعهای آزاردهنده از کوچک شدن زن تا حد یک کالای جنسی بود. حضور زنها (مدلها) برای تبلیغات هم موضوع دیگری بود که کمکم روحم را خراش میداد، و نمیفهمیدم چرا برای تبلیغ یک قاب موبایل، باید یک سوپر مدل با بیکینی بایستد و با نشان دادن قاب مورد نظر به روی همهی بازدید کنندهها لبخند بزند.
مسئلهی دیگری که توی چشم بود، بیخانمانها و گدا در پیاده روها بودند. البته این خاصیت هر شهر بزرگیست که بیخانمانهای بسیاری داشته باشد و اینجا مستثنی نیست. اما این تضاد عمیق بین زرق و برق چراغها و گداهایی که زیر آنها نشستهاند، به هر حال آزار دهنده بود.
خب. فعلا به تماشای تعدادی عکس دعوتتان میکنم تا بعد به این موضوع بپردازم که چرا به لاس وگاس رفتم. از بابت بیکیفیت بودن عکسها عذر میخواهم. در حال حاضر از امکانات عکاسی خوب بیبهرهام.
چیزی که برایم عجیب بود این بود که کمپانی اپل، با اینکه به تازگی مدلهای جدید تلفن و حتی ساعت اپل را معرفی کرده، در این همایش بزرگ شرکت نداشت ولی مراسم معرفی به طور مستقیم در همایش پخش شد. همچنین صحبت با کارمندهای شرکتهایی مثل سامسونگ، ورایزون و بلو بسیار در خوب شدن حال آدم تاثیر داشت. در غرفهی بزرگ سامسونگ، که به طرز خنده داری از روی جنیوس بارهای اپل کپیبرداری شده بودند، محصولات جدید به نمایش گذاشته شده بود و همچنین روی سکویی، دو صندلی قرار داشت تا علاقمندان بنشینند و با دستگاهی که روی سرشان نصب میشد در دنیایی خیالی گردش کنند. مشابه همین دستگاه به شکلهای دیگر در غرفههای دیگر هم وجود داشت که من غرفهی ورایزون و اتومبیل مسابقهایاش را امتحان کردم که به صندلی متحرک هم مجهز بود تا واقعی بودن تصویر را بیشتر القا کند، گرچه بخاطر اینکه صفحه خیلی نزدیک به کرهی چشمهایم قرار میگرفت، تا حدی برایم آزار دهنده بود. در غرفهی ورایزون همچنین با مدل جدید تلفنهای Brigadier آشنا شدیم که ضد خش، ضد ضربه و ضد آب بودند.
و تصویر آخر برای درک طبیعتی که این شهر پر زرق و برق را در خود تحمل میکند. این نکته هم قابل اشاره است که لاس وگاس با مشکل کم آبی مواجه است و ذخیرهی آب سد هوور که آب شهر را تامین میکند در سالهای اخیر بسیار پایین آمده.
بد
کازینوها. اصلا این موضوع که برای ورود به هر هتل، باید از کازینو عبور کرد به اندازهی کافی عذاب آور بود، بخصوص که در تابلوهای راهنمای هیچکدام از این کازینوها، درب خروج از هتل مشخص نشده بود. اتفاقا روی این مسئله خیلی دقت کردم ولی کلمهی Exit تنها بر درهای خروج اضطراری نصب شده بود که به طور عادی بسته هستند و اگر کسی بخواهد از آنها عبور کند، آژیرشان به صدا در میآید و در بعضی هتلها، یافتن راه خروج به هیچ وجه آسان نبود. حتی در هتل محل اقامت ما هم فاصلهی نسبتا زیادی بین آسانسور پارکینگ و پذیرش و آسانسور هتل وجود داشت و باید از بین دستگاههای شانس عبور میکردیم و اهمیتی نداشت چه موقع از روز یا شب باشد، چون دستگاهها با چراغهای فراوان و سر و صدای مخصوصشان همیشه روشن بودند و همیشه عدهای جلوی آنها در حال امتحان کردن شانس خود و باختن پول بودند. راستش پایین آمدن از اتاق هتل در صبح و روبرو شدن با مردمی که جلوی دستگاه نشسته بودند و دکمه میفشردند یا به صفحهی مونیتور دستگاه دست میکشیدند، حال مرا دگرگون میکرد و باید زود از آن محیط خارج میشدم تا آفتاب سوزان نوادا روی سرم بتابد.
لاس وگاس در روز به بیابانی داغ و سوزان در میان ساختمانهای خاک گرفته تبدیل میشد. چهرهی این شهر در طول روز به شکل شهری مرده، با چهرهاش در شب که از شدت نور و صدا در حال انفجار بود، تضاد غریبی داشت. شاید به اندازهی تضاد بین آدمهایی که در آن زندگی میکنند و آدمهایی که به تماشا میآیند.
چیز دیگری که توجهم را جلب کرد، خانههای عقد و ازدواج بود. خانههایی با تزیینات فانتزی با امکاناتی مثل پنجرهی سرویس سریع و حتی درایو ترو (که با اتومبیل جلوی پنجرهای توقف کنند و بدون پیاده شدن به تقاضایشان رسیدگی شود) موجود بود. اگر چه در یکی از این مکانها زن و شوهری سیاهپوست با لباس عروس و کت و شلوار دامادی در حال عکس انداختن بودند، اما میشود حدس زد که چه داستانهای مجله زردی بشود از این مکانها درآورد.
زشت
لاس وگاس برای من واضحترین تصویر از کالا بودن زن را به نمایش گذاشت. از رقاصههایی که روی میزهای پوکر میرقصیدند تا بارتندرهایی که با تحویل دادن مشروب مورد درخواست مشتری، روی پیشخوان جست میزدند و با چرخشی روی صفحهی پیشخوان برای مشتری لوندی میکردند، تا عدهی بسیاری که در پیادهروی بلوار لاس وگاس ایستاده بودند و کارتهای تبلیغاتی دخترهای سکسی را به عابرین مذکر میدادند، تا تابلوهای بزرگ تبیلغاتی برای استریپ کلابها و به قول خودشان جنتلمن کلابها، همگی مجموعهای آزاردهنده از کوچک شدن زن تا حد یک کالای جنسی بود. حضور زنها (مدلها) برای تبلیغات هم موضوع دیگری بود که کمکم روحم را خراش میداد، و نمیفهمیدم چرا برای تبلیغ یک قاب موبایل، باید یک سوپر مدل با بیکینی بایستد و با نشان دادن قاب مورد نظر به روی همهی بازدید کنندهها لبخند بزند.
مسئلهی دیگری که توی چشم بود، بیخانمانها و گدا در پیاده روها بودند. البته این خاصیت هر شهر بزرگیست که بیخانمانهای بسیاری داشته باشد و اینجا مستثنی نیست. اما این تضاد عمیق بین زرق و برق چراغها و گداهایی که زیر آنها نشستهاند، به هر حال آزار دهنده بود.
خب. فعلا به تماشای تعدادی عکس دعوتتان میکنم تا بعد به این موضوع بپردازم که چرا به لاس وگاس رفتم. از بابت بیکیفیت بودن عکسها عذر میخواهم. در حال حاضر از امکانات عکاسی خوب بیبهرهام.
یکی از راهروهای هتل ونشیَن که ای کاش عکس بهتری میشد |
نقاشی بسیار بزرگ روی سقف ورودی هتل |
نمایشگاهی در مورد آثار داوینچی در جریان بود، با ورودی هفده دلار |
نقاشی سقفی یکی دیگر از هتلها |
ورودی هتل قصر سزار |
کاشی کاری کف هتل قصر سزار که تقلیدی از معماری قدیم رومیست |
پله برقیهای منحنی و فضای داخلی مرکز خرید قصر سزار |
پذیرش هتل قصر سزار |
پذیرش هتل قصر سزار |
قمار بازها و دوربینها! |
دیواری با نقش برجستهی بزرگ روی سنگ مرمر در کازینوی هتل قصر سزار |
دیوار دیگر. انتخاب این تصاویر برای کازینوی هتل برایم سئوال برانگیز بود. |
نمایی از بلوار لاس وگاس و کامیونی با بار تبلیغاتی |
ورودی یکی از استریپ کلابها |
از سوغات شهر |
چیزی که برایم عجیب بود این بود که کمپانی اپل، با اینکه به تازگی مدلهای جدید تلفن و حتی ساعت اپل را معرفی کرده، در این همایش بزرگ شرکت نداشت ولی مراسم معرفی به طور مستقیم در همایش پخش شد. همچنین صحبت با کارمندهای شرکتهایی مثل سامسونگ، ورایزون و بلو بسیار در خوب شدن حال آدم تاثیر داشت. در غرفهی بزرگ سامسونگ، که به طرز خنده داری از روی جنیوس بارهای اپل کپیبرداری شده بودند، محصولات جدید به نمایش گذاشته شده بود و همچنین روی سکویی، دو صندلی قرار داشت تا علاقمندان بنشینند و با دستگاهی که روی سرشان نصب میشد در دنیایی خیالی گردش کنند. مشابه همین دستگاه به شکلهای دیگر در غرفههای دیگر هم وجود داشت که من غرفهی ورایزون و اتومبیل مسابقهایاش را امتحان کردم که به صندلی متحرک هم مجهز بود تا واقعی بودن تصویر را بیشتر القا کند، گرچه بخاطر اینکه صفحه خیلی نزدیک به کرهی چشمهایم قرار میگرفت، تا حدی برایم آزار دهنده بود. در غرفهی ورایزون همچنین با مدل جدید تلفنهای Brigadier آشنا شدیم که ضد خش، ضد ضربه و ضد آب بودند.
راهروی ورودی به سالنهای همایش |
نشست کارشناسان دربارهی امنیت در فضای وب |
تجربهی دنیای مجازی در غرفه سامسونگ |
دستگاه سیار شرکت در جلسات از راه دور |
این قاب چوبی آیپد به نظرم بسیار زیبا طراحی شده بود |
یک بلندگوی معلق! |
این قاب آیفون ۵ در واقع به اندازه یک و نیم برابر یک آیفون شارژ اضافه ذخیره میکند. |
آزمایش آسیب پذیری تلفهای جدید ورایزون |
طراحی زیبای غرفه لوازم جانبی |
تعدادی اتومبیل که به شبکه بیسیم وصل بودند به نمایش گذاشته شده بودند. |
خیلی خوب بود گزارشت عزیزم... خسته نباشی.
پاسخحذفعکسهای پراکنده ای که پیشتر از هتل سزار دیده بودم اصلا گویا نبود. دیدی که با عکسها و توضیحاتت پیدا کردم خیلی کامل و واضح بود. سالن پذیرشش فوق العاده بود.
نمایشگاه رو دوست داشتم. و اون فاجعه حمله قلبی هم بهت آوره...
و در پایان از اینکه به پیشنهادات خوانندگان وبلاگ ترتیب اثر میدین بسیار مچکریم :دی
قابلی نداشت.
حذفسلام فرشته جان ممنون از مطالب ارزشمندی که نوشتید. راستش تصور من از آمریکا همیشه یه تصویر مبهم و پر از ترس بود. از این که دارم با لایه لایه های این کشور تفکراتشون فرهنگشون آشنا می شم خیلی خوشحالم. از این که مطالب فقط گزارش نیستند و تفکرات و دید شما هم در لابلای اونها هست خوشم میاد. واقعا دستتون درد نکنه. خداراشکر که این فرصت رو در اختیار دارید که این فرصتها رو تجربه کنید و خداراشکر که مارو هم بی بهره نمی ذارید. موفق باشی فرشته جون. منتظر ادامه هستم.از نوع تفکر دسته بندی شده ات هم خیلی خوشم اومد. این که همه چیز رو سیاه یا سفید نمی بینی خیلی خوبه. از آثار هنری خیابونیشون از اون تکنولوژی دیجیتال سقف و اون پوششهای سقف هتل فوق العاده خوشم اومد.همه چیز این لاس وگاس آدم رو شوکه می کنه انگار.ببخشید پرحرفی کردم
پاسخحذفخواهش میکنم. خوشحالم که به مطالب توجه نشون میدید.
حذف