مقصد دیروزم موزهی پرگامون بود که بخاطر جمعیت زیادی که منتظر ورود به آن بودند، به طرف باجهی بلیط فروشی رفتم. سئوالم با این جمله شروع شد که من عضو ایکوموس هستم. دختر بلیط فروش گفت کارت شناسایی لطفا. نگذاشت سئوالم تمام شود و کارت و بلیط صادر شده را توی کشو هل داد به طرفم. گفتم این بلیط کجاست؟ گفت نویِس موزئوم (موزهی جدید). گفتم ولی من میخواهم بروم پرگامون. گفت من نمیدانم. برو از خودشان بگیر. بهبه به این حوصله! خب، یک کیلومتر صف ورودی پرگامون بهتر بود یا ورود به موزهای که بلیطش در دستم بود؟ با خودم گفتم هنوز برای دیدن پرگامون وقت هست. با توجه به اینکه بعدازظهر بود، نمیخواستم وقتم در صف طولانی تلف شود. موزهی جدید هیچ صفی نداشت، در واقع کسی هم به طرفش نمیرفت بنابراین تصور کردم که دارم اشتباه میروم. اما دوتا آقای نگهبان دم در با خوشرویی گفتند نه خانم! درست آمدی. بده بلیط را. و به این صورت من به داخل موزه قدم گذاشتم.
موزهی جدید برلین، آنقدرها هم جدید نیست. در قرن نوزدهم میلادی ساخته شده و محل نمایش آثار هنری و صنعتی آنزمان بوده. قبل از شروع جنگ تعطیل شده و تا سال ۲۰۰۹ متروک بوده. ساختمان و بسیاری از اشیاء غیر قابل حملش در جنگ جهانی دوم به شدت صدمه دیده و آقای معمار انگلیسی که در سال ۲۰۰۳ مامور بازسازی آن شده سعی کرده به وسواس شدید آلمانها احترام بگذارد و هر چه از قبل باقی مانده را سر جایش نگه دارد، و از مصالح و دکوراسیون جدید طوری استفاده کند که از مصالح و دکوراسیون باقیمانده قابل تمایز باشد. نتیجه شده ساختمانی که علیرغم خطکشیهای دقیقش، نامنظم و غریبه جلوه میکند.
![]() |
راه پله در طبقه دوم. عکس از http://www.fvma.co/01/berlin-2012/attachment/neues-museum-berlin |
خب. این موزه هم مثل موزههای دیگر تاریخی خسته کننده بود. اشیاء توی ویترین با آدم حرف نمیزدند. اما کمکم بخش مصری موزه که بزرگترین گنجینه آن هم هست این کار را کرد. اول خودم را با مقایسهی فرم بدن زنها و طرز پوششان مشغول کردم ولی خیلی زود نقشهای سوسک مقدس توجهم را جلب کرد.
بعد کمیک استریپهای هیروگلیف روی پاپیروسهای قدیمی سرگرمم کردند.
لازم نیست مصر شناس باشیم تا از تماشای پاپیروسهای مصر قدیم لذت ببریم. تعابیری که از طرف باستانشناسها داده میشود، بر اساس دادهها و آنالیز آنها و کمتر بر اساس قوهی تخیلشان است. چه بسا قوهی تخیل ما بهتر از آنها کار کند، و داستانی که در ذهن داریم به اصل نزدیکتر باشد؟ تماشا کنیم و لذت ببریم.
موزهی جدید از یک لحاظ دیگر هم معروفیت دارد، و آن وجود مجسمهی سر ملکه نفرتیتی همسر فرعون آخنتاتن در طبقهي دوم است، که تنها منطقهی عکاسی ممنوع موزه بود. قدمت مجسمه سه هزار و سیصد سال است (که حسابی روی تمدن آریایی دوهزار و پانصد ساله را کم میکند!). نفرتیتی به عنوان زیباترین زن مصر در آنزمان، و حتی تا به امروز، توریستهای بسیاری را به بازدید موزه میکشاند. در واقع مشخص نیست که آیا مجسمهی او از روی معیارهای زیبایی آنزمان ساخته شد و یا چهرهی او به عنوان الگو برای تمام هنرمندان آنزمان قرار گرفت. اما چیزی که برای من جالب بود این بود که حق چهرهای که من دیروز ایستادم و تماشا کردم، در هیچکدام از عکسهایی که در اینترنت از او موجود است ادا نشده.
![]() |
عکس از http://en.wikipedia.org/wiki/Nefertiti_Bust |
اما وقتی به این اتاق با نورپردازی خاص که دو نفر نگهبان از مجسمهی درون محفظه شیشهای با نگاه مواظبت میکنند وارد میشویم، به این فکر میکنیم که واقعا میراث معنیاش چیست؟ این مجسمه الان باید کجا باشد؟ در آلمانی که بسیاری از آثار تاریخی موزههایش در جریان جنگ از بین رفت و بعد از جنگ آثارش توسط کشورهای دیگر غارت شد؟ یا در مصر که بعد از انقلابش هنوز روی صلح و آرامش ندیده؟ این تازه کوچکترین سئوالیست که میتوانیم از خودمان بپرسیم.
اگرچه موزه مومیایی ندارد، اما تابوتهای چوبی و سنگی دارد که هم از بیرون و هم از داخل تزیین شدهاند.
طبقهی دوم موزه جایگاه مجسمهها و آثار خسته کنندهی رومی هم بود. (من هیچوقت نمیتوانم ادعا کنم که تعصب نژادی ندارم!) طبقهی سوم شبیه به موزهی تاریخ طبیعی بود اما فرصت دیدنش پیدا نشد چون ساعت بازدید به پایان رسیده بود و آقایان و خانمهای نگهبان با جدیت و بدون هیچ لبخندی ما را به بیرون از موزه هدایت میکردند. یکی از دوستان میگفت ما بیش از هزینهای که برای موزه دادهایم از آن استفاده میکنیم. مهم نیست چه ساعتی وارد موزه بشویم، همیشه آخرش ما را به بیرون جارو میکنند.
خیلی جالب بود!
پاسخحذفاین ایکوموس که گفتید چی هست؟
خواهش میکنم.
حذفInternational Council on Monuments and Sites
شورای بین المللی بناها و محوطه های تاریخی
خوشم اومد که رفتی اینجا... چقدر چیزی هست که نو این عالم ندیدم و دوست دارم ببینم.
پاسخحذفممنون که نوشتی و یادم انداختی چه آرزوهایی داشتم، مصر، اتیوپی آفریقا
در ضمن الان شدم مثل تابستون پارسال... هزار مقصد گذاشتم جلوی روم و ... اصلن همه چی زیر سر این پاسپورت س، اگه دم مرز می تونستیم ویزای کشورها رو بگیریم منم تکلیفم کمی روشن میشد... فقط کمی. چون بیشتر تکلیفم بی پولیه...
خودت حتمن می دونی که اینا رو نباید با تصور حالت عجز و اینا بخونی! الان نیشم بازه و دارم می خندم به جان خودم..
ها! بی پولی که درد همه ست. الان من به برکت کارت دانشجویی و کارت ایکوموس هنوز دارم تردد میکنم این حوالی :)
حذفیادم نیست چه زمانی تو نوجوانی دوست داشتم برم مصر. دربارهش خیلی مصر نیستم، اما یه جورایی اطمینان دارم که به زودی اتفاق میافته. الهامات غیبی و اینا...
واقعا همیشه هنر مصر به شوقم میاره وقتی که میشینم با دقت به این چشم های توپر و این مجسمه های بی نظیر نگاه می کنم..هنوز هم بسیاری از هنرهای کنونی عالم وامدار هنر دوران مصر باستان است..توصیه می کنم بخش هنر مصر در کتاب "تاریخ هنر" ارنست گامبریچ رو بخونی..اونجاست که آدم اهمیت تک تک این خطوط و این حجم ها رو بیشتر میفهمه...ولی این سوسک مقدس رو من تا به حال ندیده بودم..داستان پشت سرش چیه؟..
پاسخحذفاون جای نوشته ات که درباره ی نگه داشتن این آثار توی همون کشور گفتی یاد آثار باستانی خودمون افتادم که توی کشورهای مختلفه..البته خدا رو شکر می کنم که دست آمریکایی ها و انگلیسی هاست اگر نه توی این مملکت بارها به بهانه ی انقلاب و اعتراض به غارت می رفتن.
داستانش رو شما باید برین دنبال کنین. این همون جرقهست. یه چیزی میبینین. توجهتون رو جلب میکنه و میرین دنبالش. کامنت بعدی رو هم بخونین شاید سرنخی بهتون داد.
حذفاتفاقن چند روز پيش در كتاب تاريخ اديان بهش برخوردم..در مصر باستان هميشه خداي خورشيد/ خداي نور بزرگترين خداي مصري ها بوده. خدايي كه صبح ها از شرق بيدار مي شده و عرصه ي آسمان را قل مي خورده ميرفته تا مغرب و به سرزمين هاي پايين فرو مي رفته..حال دنبال شباهتي بر روي زمين گشته اند و ديدند كه سوسك موجودي است كه سرگين خودش را گرد مي كند و جا به جا مي كند و اين حركت سوسك برايشان ياد آور خورشيد قلقلي است كه قل ميخورد در آسمان از طلوع تا غروب و به همين دليل سوسك مي شود يكي از مقدس ترين موجودات برايشان
حذفبسیار عالی!
حذفسلام. درباره بازسازی موزه جديد برلين توسط معمار انگليسی نوشتيد و اينکه بازسازی طوری انجام شد که از بخش قديمی قابل تمايز باشه. پيش از اين هم در چند پست ديگه اشارهای کردهبوديد به شيوه مرمت ايتاليایی (و فکر کنم آلمانی). میخواستم خواهش کنم اگر زمانی فرصتش رو پيدا کرديد، بهلطف، درباره اين شيوههای مرمت، حتی شده کوتاه، مطالبی بنويسيد.
پاسخحذفسوسک مقدس منرو به جستجو واداشت. به واژه خپری رسيدم. شگفتیانگيزه که برچه اساسی اين حشره تا حد پرستش شدن در ميان مصريان پيش رفته.
سپاس ويژه بابت اين بخش از نوشته: «تعابیری که از طرف باستانشناسها داده میشود، بر اساس دادهها و آنالیز آنها و کمتر بر اساس قوهی تخیلشان است. چه بسا قوهی تخیل ما بهتر از آنها کار کند، و داستانی که در ذهن داریم به اصل نزدیکتر باشد»
و در پايان، اشارهتون به روم و جمله درون پارانتر لبم رو به خنده باز کرد. واقعيت اينه که وقتی سخن از روم به ميان میآد نام ايران برای من هم پررنگتر میشه.
مرسی علی. در مورد مرمت الان نمیتونم مطلب بنویسم. ولی اگر علاقمند باشی متون خسته کنندهی ایکوموس رو بخونی خیلی کمک میکنن :) شاید تو ویکی پدیا دربارهی منشور بورا و منشور ونیز نوشته باشه که اصول اصلی مرمت به شمار میان.
حذفصفحه ویکی منشور بورا http://en.wikipedia.org/wiki/Burra_Charter
حذفسلام. خيلی ممنونم. همين کليدواژهها و آدرسی که داديد میتونن سرنخ بدهند برای پی گرفتن موضوع.
حذف