مینیبوسی سوار شدهام که بزرگ رویش نوشته ترمینال. سئوال هم میکنم تا مطمئن شوم. با خیال راحت مینشینم و بیرون را تماشا میکنم. مینیبوس تمام سطح شهر را در مینوردد و از جادههای بسیاری عبور میکند. فکر میکنم ترمینال باید ایستگاه آخر باشد. مسافرها کمکم پیاده میشوند و مینیبوس خلوت میشود. نگاه میکنم میبینم مسافر دیگری نمانده. مینیبوس کمی جلوتر میرود و عاقبت پشت چند مینیبوس همرنگ خودش میایستد. راننده و پسر بچهی کمک راننده برمیگردند و به من نگاه میکنند. من به بیرون نگاه میکنم. شباهت به میدان میوه و ترهبار دارد. هر چه فکر میکنم "گذشتیم" به یادم نمیآید. میگویم از ترمینال میگذریم؟ راننده و پسر بچه کمک راننده به شیوهی مهران مدیری به همدیگر نگاه میکنند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر