دیشب حوصلهام سر رفته بود. دوستان لوییس اصرار کردند باهم به کافه برویم. کافهی کوچکی در سر خیابان که تنها سه میز چوبی و یک شومینه داشت و آنقدر کوچک بود که بعد از گذاشتن صندلیها دیگر جای ایستادن نبود!! آنجا با چندتا دیگر از دوستانشان آشنا شدیم. یک آقا و خانم قد بلند و خوشپوش که ما را به رام به همراه لیمو و نعنا دعوت کردند، و یک آقا که به گربه شباهت داشت! نمیدانم چطور بعضی آدمها به حیوانات شباهت دارند. خودم همیشه دلم میخواست بدانم به چه حیوانی شبیهم.
جمع گرم و خوبی بود. در کنار شومینه نشسته بودیم و گپ میزدیم. بیشتر از اینکه بخواهند راجع به کشور من بدانند از من میپرسیدند که کجاهای کلمبیا را دیدهام و از کجاها بیشتر خوشم آمده. کلمبیاییها نهایت تلاششان را برای از بین بردن دیدگاه منفی انجام میدهند.
فکر میکنم که قبلا توضیح دادهام که کلمبیاییها جواب رد به کسی نمیدهند. دیروز گدایی آمد جلوی پنجره کنار میز ما و تقاضای پول کرد. آقای گربه چنان با او حرف میزد انگار رفیق چندین و چندسالهاش است. با هم خوش و بش کردند و آقای گربه گفت که پولی نداریم که بدهیم، اما لیوان مشروبش را به او داد. یک قلپ مشروب و هر دو طرف با رضایت با همدیگر خداحافظی کردند.
با پخش سالسا آقا و خانم خوشتیپ دیگر طاقت نشستن نداشتند. بلند شدند و در همان یک وجب شروع به رقصیدن کردند. آقای گربه هم از یکی از خانمها تقاضای رقص کرد. باور کردنی نبود در جایی که سه نفر به زور میایستادند حالا چهار نفر داشتند میرقصیدند.
جمع گرم و خوبی بود. در کنار شومینه نشسته بودیم و گپ میزدیم. بیشتر از اینکه بخواهند راجع به کشور من بدانند از من میپرسیدند که کجاهای کلمبیا را دیدهام و از کجاها بیشتر خوشم آمده. کلمبیاییها نهایت تلاششان را برای از بین بردن دیدگاه منفی انجام میدهند.
فکر میکنم که قبلا توضیح دادهام که کلمبیاییها جواب رد به کسی نمیدهند. دیروز گدایی آمد جلوی پنجره کنار میز ما و تقاضای پول کرد. آقای گربه چنان با او حرف میزد انگار رفیق چندین و چندسالهاش است. با هم خوش و بش کردند و آقای گربه گفت که پولی نداریم که بدهیم، اما لیوان مشروبش را به او داد. یک قلپ مشروب و هر دو طرف با رضایت با همدیگر خداحافظی کردند.
با پخش سالسا آقا و خانم خوشتیپ دیگر طاقت نشستن نداشتند. بلند شدند و در همان یک وجب شروع به رقصیدن کردند. آقای گربه هم از یکی از خانمها تقاضای رقص کرد. باور کردنی نبود در جایی که سه نفر به زور میایستادند حالا چهار نفر داشتند میرقصیدند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر