بازهم میگویم. اگر بهشتی هست، همینجاست.
امروز به پارک ملی رفتیم برای کمی کوهنوردی. برای من که سالیان دراز از کوه و کمر دور بودهام بالا رفتن در این ارتفاع (دو هزار و هشتصد متر) مشکل بود. علاوه بر نفس نداشتن، سطح لغزنده و گل آلود مسیر هم کار را مشکلتر میکرد.
از میدان مرکزی شهر (طبق روال همه میدانهای اصلی در شهرهای امریکای لاتین متشکل از یک کلیسا، یک ساختمان دولتی، فضای سبز و چند فروشگاه و رستوران) سوار جیپهای قدیمی که به عنوان تاکسی استفاده میشوند شدیم و بعد از طی مسافتی نسبتا طولانی در باران، به ورودی مسیر رسیدیم. جالب اینجا بود که شش صندلی موجود مخصوص توریستها بود و مردم محلی به بدنه جیپ آویزان بودند تا به مقصد برسیم!
مسیر در واقع در بین مزارعی بود که با سیم خاردار محافظت میشدند و با رفت و آمد بسیار و بارانهای فراوان منطقه به شکل گودالی از گل و شل درآمده بود و گاهی برای فرار از مسیر گلآلود باید از سیم خاردارها عبور میکردیم که نتیجهاش چند خراش سطحی بود و پاره شدن پاچهی شلوار! در قسمتی از مسیر هم متوجه جریان الکتریسیته در سیمها شدیم که عموما برای نگهداشتن احشام درون محوطه علفزار استفاده میشد والا این خاک چیزی برای دزدیدن نداشت.
در عبور از رودخانهها ترس به من غلبه میکرد که اگر پایم روی این تنهی لغزنده که به عنوان پل نصب شده سر بخورد و در رودخانهی خروشان بیفتم چه خاکی بر سرم بریزم! البته دقتها و ترسها نتیجه داد و روی هیچکدام از تنههای درخت سر نخوردم، اما مایه خنده و سوژهی عکس و فیلم عزیزان همراه شدم.
مسیر بازگشت در واقع عبور از چمنزاری سبز و زیبا بود که درختهای نخل بسیار بلندی در جای جایش سر به فلک کشیده بود. تا بحال خواب دیدهاید در بهشت قدم میزنید؟ این تجربهی من مثل همان خواب بود. سبزی این علفزار به حدی بود که با همراهان متفقالقول شدیم که این طیف رنگ سبز را منبعد سبز کلمبیا بنامیم.
بازگشت به هاستل همراه بود با هدفون و موسیقی گروه اوهام، بعد دوش آب داغ و شستن کفشهای کوه و خواب دلچسب بعدازظهر. شب دعوت دوست هلندیام یان برای شام شب کریسمس را پذیرفتم و غذای دستپختش را که ساده اما بسیار لذیذ بود را مشترکا صرف کردیم. بعد کمی کیک و چای ایرانی و تماشای تلویزیون، و صحبتی طولانی درباره تفاوتهای ایران، هلند و امریکا.
بچهها را تماشا کردیم که توی خیابان برای همسایههایی که برایشان شکلات و آبنبات توی خیابان میریختند شادی و سر و صدا میکردند. اما در مجموع کریسمس مراسمی خانوادگیست و در خیابانها پرنده پر نمیزند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر