۱۳۹۲ تیر ۲۳, یکشنبه

سایه

ساعت یک شب. توی خیابانی خلوت، در کرویتسبرگ برلین، سایه‌ام می‌افتد روی دیوار. آدم دیگری توی این سایه است. آدمی خیلی خیلی آشنا اما فراموش شده در سالهای دور. در سایه‌ام، دخترکی شش ساله دارد راه می‌رود، با موهای چتری، با پیراهن سبز کمرنگ، گردن باریک و پاهایی که دویدن را دوست دارند.
دخترک توی سایه به این فکر نمی‌کند که آیا مسیر را اشتباه انتخاب کرده. با اطمینان قدم برمی‌دارد و موهای چتری‌اش توی باد می‌رقصند. 

۱ نظر:

  1. Man har chi bishtar shabihe bache gi ham o roya haye bache gi ham misham, bishtar mifahmam halam cheghadr behtare va mohiti ham ke behem forsat dadae be bache gi ham shabih tar basham, che ghadr baram monaseb tare. Gahi vaght ha hatta sare karam ham hess mikonam hameye in adam haye mohem o bozorg dar vaghe hamoon adam koochooloo ha I hastan ke lebas haye rasmi taneshun kardan o bazi haye bozorg bozor mikonan.

    پاسخحذف