موسیقی سالسای کلمبیا آنچنان در وجودم رسوخ کرده که با شنیدن کوچکترین ریتمش تمام سلولهای بدنم به وجد میآیند. البته سالسا در کشورهای دیگر هم موسیقی پرطرفداریست، و سالسای کوبایی یکی از زیباترین و دلنشینترین ریتمهای موسیقی لاتین را دارد. اما سالسای کلمبیا طوری با جسم و روح من عجین شده که وقتی موسیقی پر سر و صدایش به گوشم میرسد، قلبم به پرواز در میآید. فرقی نمیکند کجا باشم. در یک لباسشویی یا در حال گذر از کنار یک رستوران، این ریتم مرا به پرواز در میآورد. سالسا بخشی پنهان از وجودم شده. بخشی که با شخصیت آرام و بیسر و صدایم متفاوت است. حتی با موسیقیای که هر روز به آن گوش میدهم تفاوت دارد. امروز وقتی به ایستگاه قطار بارت واقع در میشن تقاطع بیست و چهارم رسیدم، با شنیدن صدای بلندگو از خود بیخود شدم. جمعیت تماشا کننده را کنار زدم و به جلو رسیدم تا گروه کلمبیایی را که در حال نواختن بودند تماشا کنم. دیر رسیده بودم و تنها بخش پایانی آخرین آهنگشان را شنیدم، اما همانقدر برای بالاتر از سطح زمین حرکت کردنم کافی بود. گروه گفتند پانزده روز دیگر به همین نقطه برمیگردند و من به خانه برگشتم تا تقویمم را علامت بزنم. سر چهار راه، در حالی که هنوز سر و صدای ترومپت و تومبا و ارگ و ماراکا توی سرم پر بود، منتظر سبز شدن چراغ بودم و با تمام وجود آرزو کردم که به کلمبیا برگردم.
برایتان یکی از زیباترین سالساهای کلمبیا را میگذارم. عنوانش هست No le pegue a la negra یعنی آن زن سیاه را کتک نزن. داستانش دربارهی سالهای هزار و ششصد میلادیست که در شهر کارتاخنا، زمانی که اسپانیاییها بردههای سیاهپوست را با غل و زنجیر از افریقا آوردند و در خاک کلمبیا پیاده کردند، در یک مراسم عروسی بردهها یک ارباب اسپانیایی رفتار زشتی داشت و عروس سیاه را کتک زد. همسر عاشق او از سفید اسپانیایی انتقام گرفت و هنوز که هنوز است در دروازهها صدایش را میشود شنید که میگوید زن سیاهم را نزن.
برایتان یکی از زیباترین سالساهای کلمبیا را میگذارم. عنوانش هست No le pegue a la negra یعنی آن زن سیاه را کتک نزن. داستانش دربارهی سالهای هزار و ششصد میلادیست که در شهر کارتاخنا، زمانی که اسپانیاییها بردههای سیاهپوست را با غل و زنجیر از افریقا آوردند و در خاک کلمبیا پیاده کردند، در یک مراسم عروسی بردهها یک ارباب اسپانیایی رفتار زشتی داشت و عروس سیاه را کتک زد. همسر عاشق او از سفید اسپانیایی انتقام گرفت و هنوز که هنوز است در دروازهها صدایش را میشود شنید که میگوید زن سیاهم را نزن.
Joe Arroyo
Colombia
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر