این چند روز حساب زمان از دستم بیرون رفت. تاریخها در ذهنم معنیشان را از دست دادند. تنها، بودن معنی داشت.
از کولونیای اروگوئه تا بوئنوس آیرس آرژانتین را با کشتی سفر کردم. سریعترین راه بود و هزینهاش با اتوبوس برابر. برای خریدن بلیط که رفتم، سه شرکت سفرهای دریایی در ترمینال بسیار شیک کولونیا وجود داشتند. دو شرکت معروف که قیمت بلیطهایشان گران بود و شرکتی که نمیشناختم اما بلیط ارزانتری برای ساعت هشت و نیم شب داشت. بلیط خریدم و روز را به گردش در کولونیای زیبا پرداختم. اینجا بسیار آرامتر و بیهیجانتر از مونته ویدئو بود. هوا هم سرد بود و توریتهای معدودی که به اینجا سفر کرده بودند بیشتر وقتشان را در کافههای زیبا و گرانقیمت شهر میگذارندند.
ساعت هفت و نیم بود که به لنگرگاه برگشتم. چون از یک کشور به کشور دیگر سفر میکردم کارهای گمرکی در همان محل انجام شد. در سالن انتظار نشستم و سعی کردم برای شب در بوئنوس آیرس هاستل رزرو کنم. بعد متوجه شدم شرکتی که از آن بلیط خریدهام کشتی ندارد و در واقع بلیط همان شرکت گرانقیمت را با بهای کمتر خریدهام. اعتماد به شرکتهای بینام و نشان گاهی نتیجهی خوب میدهد! از نیمساعت قبل از ساعت حرکت، مردم در همان سالن صف بستند. وقتی سوار شدم، جا برای همه بود، و در تاریکی چیزی دیده نمیشد تا کسی بخواهد کنار پنجره بنشیند. هنز نمیدانم علت صف بستن مسافرها چه بود.
سفر کشتی یکساعت به طول انجامید. کشتی بسیار لوکس اما کوچک بود. با همهی کوچکیاش فروشگاه بدون گمرک داشت که به محض باز شدن درهایش جمعیت خانمهای خوشلباس و آقایان ادکلن زده بطرفش سرازیر شدند. در حالی که خرید از این فروشگاه ادامه داشت، رستوران کشتی هم در حال فروش اغذیهی نه چندان دلچسب مثل ساندویچ کالباس ساده بود. طبقهی بالای کشتی قسمت درجه یک بود که آقای نگهبانش با خوشرویی اجازه داد بروم و تماشا کنم. شهروندان درجه یک را تماشا کردم که چهار برابر من پرداخته بودند تا از مردم عادی جدا باشند. صندلیهای بالا به جای پشت سر هم قرار گرفتن مثل قسمت معمولی، به صورت گرد چیده شده بود اما اثری از خدمات اضافه نبود.
یکساعت سفر به سرعت گذشت. نزدیک به پوئرتو مادرو تنها میشد دو ساختمان تجاری بلند در کنار ساحل را دید. از اینجا که پیاده شدم، من بودم و خیابانهای بوئنوس آیرس.
از کولونیای اروگوئه تا بوئنوس آیرس آرژانتین را با کشتی سفر کردم. سریعترین راه بود و هزینهاش با اتوبوس برابر. برای خریدن بلیط که رفتم، سه شرکت سفرهای دریایی در ترمینال بسیار شیک کولونیا وجود داشتند. دو شرکت معروف که قیمت بلیطهایشان گران بود و شرکتی که نمیشناختم اما بلیط ارزانتری برای ساعت هشت و نیم شب داشت. بلیط خریدم و روز را به گردش در کولونیای زیبا پرداختم. اینجا بسیار آرامتر و بیهیجانتر از مونته ویدئو بود. هوا هم سرد بود و توریتهای معدودی که به اینجا سفر کرده بودند بیشتر وقتشان را در کافههای زیبا و گرانقیمت شهر میگذارندند.
ساعت هفت و نیم بود که به لنگرگاه برگشتم. چون از یک کشور به کشور دیگر سفر میکردم کارهای گمرکی در همان محل انجام شد. در سالن انتظار نشستم و سعی کردم برای شب در بوئنوس آیرس هاستل رزرو کنم. بعد متوجه شدم شرکتی که از آن بلیط خریدهام کشتی ندارد و در واقع بلیط همان شرکت گرانقیمت را با بهای کمتر خریدهام. اعتماد به شرکتهای بینام و نشان گاهی نتیجهی خوب میدهد! از نیمساعت قبل از ساعت حرکت، مردم در همان سالن صف بستند. وقتی سوار شدم، جا برای همه بود، و در تاریکی چیزی دیده نمیشد تا کسی بخواهد کنار پنجره بنشیند. هنز نمیدانم علت صف بستن مسافرها چه بود.
سفر کشتی یکساعت به طول انجامید. کشتی بسیار لوکس اما کوچک بود. با همهی کوچکیاش فروشگاه بدون گمرک داشت که به محض باز شدن درهایش جمعیت خانمهای خوشلباس و آقایان ادکلن زده بطرفش سرازیر شدند. در حالی که خرید از این فروشگاه ادامه داشت، رستوران کشتی هم در حال فروش اغذیهی نه چندان دلچسب مثل ساندویچ کالباس ساده بود. طبقهی بالای کشتی قسمت درجه یک بود که آقای نگهبانش با خوشرویی اجازه داد بروم و تماشا کنم. شهروندان درجه یک را تماشا کردم که چهار برابر من پرداخته بودند تا از مردم عادی جدا باشند. صندلیهای بالا به جای پشت سر هم قرار گرفتن مثل قسمت معمولی، به صورت گرد چیده شده بود اما اثری از خدمات اضافه نبود.
یکساعت سفر به سرعت گذشت. نزدیک به پوئرتو مادرو تنها میشد دو ساختمان تجاری بلند در کنار ساحل را دید. از اینجا که پیاده شدم، من بودم و خیابانهای بوئنوس آیرس.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر