چطور اينقدر صادقانه و وفادارانه به دستگاههاى الكترونيكى مان اعتماد مى كنيم؟
يكماه پيش تلفنم سوخت. به لطف برادرم تلفن جديد بلافاصله جايگزين قديمى شد، اما يك سرى از اطلاعات از روى كامپيوتر منتقل نشد كه نشد. كم كم به وارد كردن اطلاعات جديد عادت كردم و حالا يادم نمى آيد چه اطلاعاتى را از دست داده ام. هفته ى پيش ليوان آب برگشت روى لپتاپ، همه ى مراحل را از خاموش كردن و خالى كردن آب و سر و ته گذاشتن و باد خنك گرفتن و در كيسه ى برنج گذاشتن را انجام داده ام، حالا ظاهرا همه چيزش درست شده الا كليد شيفت كه اتصالى كرده و عملا كار با لپتاپ را مختل كرده. بردمش سيب فروشى، كه اتفاقا اسم كارمندهايش را گذاشته نابغه. نابغه ى اول بدون اينكه بفهمد ماجرا چيست گفت حداقل روى مخارج حول و حوش هفتصد و پنجاه دلار حساب كن، نابغه دوم به حرف من گوش نداد و وقتى حركتهاى عجيب لپتاپ را به همكارهايش نشان داد يكى شان گفت اين فقط مشكل كيبرد است. گفتم آفرين! به اين مى گويند نابغه. خلاصه كه من درد لپتاپ را بهتر مى دانستم، بعد وقتى گفتند خرج باز كردن و بستن لپتاپ بالاى صد و هشتاد دلار مى شود با خودم فكر كردم خب، اين نابغه ها صدوهشتاد چوق ميگذارند توى جيب كمپانى و تازه اعتبارى بهشان نيست، چه بسا هی عیب و ایراد جدیدی دربیاورند و اين مبلغ را بالاتر ببرند، برسد به همان هفتصد دلار. از كجا بياورم توى اين وانفسا؟ لپتاپ را زدم زير بغل و آوردم خانه.
اين وابستگى به وسايلى كه هر روز مدل عوض مى كنند و هر لحظه ممكن است از كار بيفتند عصبى ام مى كند. از طرف ديگر بسيار كار ناتمام دارم كه بايد رسيدگى كنم و از قضا كار همه شان به همين دو دستگاه افتاده و فعلا معوق هستند. بعد فكر مى كنم چه آدم قديمى دمده اى شده ام، كه هنوز همان دوربينهاي سى و پنج ميليمترى و ضبط صوتهاى كوچك را بيشتر طالبم. راستى، آدمهاى قديمى عهد قديم هيچوقت با آن دستگاههاى مدرن آنزمان مثل رادیو نفتی و تلوزیون عناد داشته اند؟ كه بگويند مدرنيسم نمى خواهيم، همان آواز چوپانها توى كوهستان و تماشاى منظره ى طبيعت ما را بس؟
از من بپرسيد اینروزها از چه چيزى بيشتر مى ترسم مى گويم عينك گوگل. نه از خود عينك، بلكه از مهيا شدن اطلاعات دقيق در سرعت شگفت آور مى ترسم. اطلاعات دقيق از منابعى كه توانسته اند خودشان را به اين مرحله از ارائه برسانند. مثل نوشتن تاريخ توسط فاتحان مى ماند، يا مثل تنازع بقا. آن بخش ضعيف دارد از بين مى رود. براى هميشه. بخش قوى تر جايگزين مى شود. آيا اين بخش قوى تر به طور قطع بهتر است؟ من شك دارم. خيلى هم شك دارم.
تا كجا مى شود جلو رفت؟ تا كجا مى شود عقب نشينى كرد؟ آن بخش ضعيف در حال اضمحلال را چطور بايد نجات داد؟ اصلا من دهان آن چند نفرى كه كل بحث فرهنگ را با مطرح كردن واژه ى عقب ماندگى تمام مى كنند چطور گل بگيرم؟
سلام. مدتيه که سرويسهای ابری و ذخيرهسازی در وب، بهعنوان مکمل و گاهی جايگزينی برای ذخيرهسازی local سربرآوردند تا دادهها سادهتر و بيشتر از پيش در دسترس کاربر باشند. بايد ديد تا چه اندازه میتونن کارامد باشند.
پاسخحذفو درباره اين حجم از اطلاعات؛ بله، سرگيجهآوره! ماهيت کسبوکار بعضی از شرکتها با اين دادهها رابطه تنگاتنگی داره. منم گاهی فکر میکنم چه نيازیه که مردم اين حجم از اطلاعات شخصی رو با چنين شرکتهایی بهاشتراک بگذارند!
اوه!! در مورد ابرها كه من توهم توطئه دارم به شدت!! خوب شد يادآورى كردين.
پاسخحذفنفرماييد توهم. منطقيه که به چنين موضوعی فکر میکنيد. دسترسی به دادههای ديگران در فضای ابری، میتونه خيلی آسونتر از زمانیکه دادهها روی دستگاههای الکترونيک ذخيره شدند صورت بگيره.
حذفاگر مشکل فقط کلید شیفت باشد صفحه کلید مجازی و این دو راهکار کمک می کند
پاسخحذفhttps://code.google.com/p/keymapper/
و
http://www.computerhope.com/issues/ch000949.htm
سلام.
حذفاتفاقا کی مپر رو امتحان کردم ولی برای نصب هر نرم افزار خارجی روی اپل باید رمز عبور رو وارد کرد که بخاطر گیر کردن دکمه ی شیفت قابل نوشتن نیست و از طرفی امکان کپی پیست روی این پنجره وجود نداره. ظاهرا تنها راه پیدا کردن پیچ گوشتی های مخصوص سه پر و شش پره تا بتونیم به کیبرد برسیم و شیف رو آزاد کنیم یا از کار بندازیم.
سلام لطفن اون ماجرا و چگونگی گل گرفتن رو هم حل کنید و بعد شیوه ی کار رو بذارید رو همین دنیای مجازی...
پاسخحذفاگه به همين راحتي بود...
حذف