Český Krumlov |
با وجود سرمای شدید هوا در این منطقه گشتیم و در در حالی که انگشت پاهایمان منجمد شده بود به کافهای پناه بردیم تا در محیط دلنشین آن استراحت کنیم و گرم شویم.
کافه در ساختمان قدیمی تئاتر قرار داشت، که دو نکتهی قابل توجه داشت. اول وجود اتاق مخصوص سیگاریها در طبقهی پایین که بروند، روزنامهشان را بخوانند و سیگارشان را بکشند و دوم نمایشگاه عکسهای قدیمی از شهر. عکسها متعلق به دههی بیست و سی میلادی بودند و تماشای نحوهی زندگی و لباس پوشیدن مردم در آن زمان بسیار جالب بود.
تابلوی راهنمای شهر چسکه بودیوویتسه |
از آنجا که مکانهای توریستی کمترین جذابیت را برایم دارند، از این منطقه خارج شدیم و به چسکه بودیوویسته برگشتیم. شب به واین بار رفتیم تا از موسیقی زنده که با پیانو اجرا میشد لذت ببریم و با تعجب متوجه شدم که صاحب آن یکبار دیگر قصد کلاه گذاشتن بر سر ما را داشت و این مسئله هم من و هم لیدیا را عصبانی کرد.
روز بعد در کافهای در میدان اصلی شهر هم کیک عسل سفارش دادیم که شیرینی مخصوص چکیهاست، و وقتی دختر کافهچی شیرینی را آورد، لیدیا تقاضا کرد که شیرینی را عوض کند چون به نظر دستخورده میرسید و برایم توضیح داد که وقتی از کیفیت چیزی ناراضی هستی، کاملا طبیعیست که به فرد مسئول بگویی برود و یکی دیگر برایت بیاورد و این مسئله در جمهوری چک کاملا عادیست و خجالت یا تردید ندارد. شیرینی مزبور بسیار خوشمزه بود و با قهوهی عالی تکمیل شد. نکتهی جالب اینکه خامهای که روی شیرینی میگذاشتند شیرین نبود اما بسیار خوش طعم بود.
عکس از اینجا |
یکی از تجربیات دلنشین حضور در خانهی لیدیا، چشیدن تمام مرباها و خوراکیهای خانگی دستپخت مادرش بود. مربای کدو تنبل با نان ذرت یا مربای توت فرنگی روی کیک، آنقدر لذیذ و دلچسب بودند که هیچ متوجه نشده بودم در آن دو سه روز غذای درست و حسابی نخوردهام. مادر لیدیا از کابینت یک شیشه مربا درآورد و به من داد. گفت این را با خودت ببر. مربای زرشک! مربای ترش مزه و دهان آب انداز خوشرنگ را گرفتم و تشکر کردم. لیدیا و مادرش برایم نحوهی تهیهی نوشیدنی الکلی تخممرغی و میلت صبحانه را توضیح دادند و مشروب الکلی سیو هفت گیاه را که از اسلواکی آورده بودند امتحان کردیم. وقتی شهرشان را ترک میکردم با دست و قلب پر به سمت پراگ حرکت کردم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر