آقای مسن نیمساعتی به من خیره شده بود. بالاخره پرسید به کجا میروم. جواب دادم توپیزا. گفت اسپانیولی صحبت میکنی؟ گفتم بله. یادم نیست بحث کوتاهمان چطور کشیده شد به مذهب. شروع کرد به تعریف از عیسی مسیح و خدایی که در انجیل توصیف شده. که خدا همه چیز را میداند و خدا گفته که فلان میشود و بهمان نمیشود و همهی اینها در کتاب آسمانی آمده. سعی کردم با تمام ادب به او بفهمانم که از صحبت دربارهی مذهب خوشم نمیآید. آتشش تندتر شد که بیدینیها باعث دشمنی شده و غیره. گفتم شما دیگر چرا این حرف را میزنید؟ مگر همین مسیحیها نیامدند پانصد سال پیش اجدادتان را قتل و غارت نکردند؟ گفت اجداد ما گمراه بودند و مسیحیها آمدند نجاتشان دادند. گفتم این چه جور نجاتی است که کشتن آدمها در آن از واجبات است؟ میگفت مردم باید از انجیل درس بگیرند. فلان قبیله کافر و بدکار بود، خدا در یک روز نسلشان را از روی زمین برداشت! گفتم اصلا این چه خداییست که بیشتر از شیطان آدم کشته؟ واقعا عرضهی خدایی دارد این خدا؟ نمیتواند راه حل دیگری پیدا کند بروند بپرستندش؟ آقای مسن همچنان حرف خودش را میزد. بحث را عوض کردم. سئوال درباهی اینکه اهل کجا هستی، چه کارهای، برای چه داری میروی به توپیزا. قبل از اینکه ادامهی هر جمله را به خدا ربط بدهد سئوال دیگری میپرسیدم. بچههایت درس خواندهاند؟ چهکارهاند؟ کجا زندگی میکنند؟ آنقدر سئوال کردم که بحث خدا و پیغمبر فراموشش بشود. موقع پیاده شدن انجیل کوچکی به دستم داد و گفت این را بخوان. راهنماییت میکند. خواستم قبول نکنم. اصرار کرد. انجیل را گرفتم و برایش آرزوی موفقیت کردم. در هاستل انجیل را کنار تلوزیون گذاشتم و بیرون رفتم.
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد. و من سال ها مذهبی ماندم ، بی آن که خدایی داشته باشم! از کتاب هنوز در سفرم .... سهراب سپهری
پاسخحذفآخه اینجور بحث ها هیچ وقت به جایی نمی رسه.نمی دونم چرا گاهی ما آدمها اصرار داریم که بقیه رو مثل خودمون کنیم. یعنی یا از شر دین آزادشون کنیم یا هم با دین ببریمشون بهشت. بگذریم...
پاسخحذفباور کن فرا گیج شدم.از این شباهت هایی که بین من و تو هست. جون منم در میره برا سفر با قطار. یه سفر 26 ساعته از مشهد رفتم هفت تپه(نزدیک شوش)نمی دونی غرب کشور چه طبیعت زیبایی داشت.امنیت ،درازکشیدن،راه رفتن و همه اون چه که خودت می دونی باعث شده که منم عاشق قطار بشم.
محمد ( يادداشتهاي يك كوهنورد)
پاسخحذفسلام فراي عزيز
ممنونم بابت پيامهاي خوبت . اين برام خيلي خوشحال كننده است كه هموطني از آن سر دنياتوي اين چند سال به مطالب و عكسهام علاقه مند هست.
...
من هم مثل تو مذهبي كه با خون گسترش يابد را نمي پسندم و خودم هم از اين همه ظلم و خونهايي كه به علت هاي اعتقادي ريخته شده اند و مي شود ،بيزارم.
شادي زي و برفرازها
هردفعه میام اینجا اون گوشه توضیحتو می خونمو فقط می گم خوش به حالت
پاسخحذفخوش به حالت که برا امروز زندگی می کنی
خوش به حالت...