مردم بسیار مهربانی دارد، که اگرچه مثل کلمبیاییها گرم و صمیمی نیستند، اما یک جور احترام را در من برمیانگیزند. من بولیوی را هزار بار بر پرو ترجیح میدهم.
اما این کشور اسرار آمیز مشکلات خاص خودش را هم دارد. کشور آسانی برای سفر نیست. امکانات سادهای که لازمهی هر هتل یا مکان عمومیست، اینجا نایاب میشود. اینکه حتی در هاستل باید صابون و دستمال توالت خودتان همراهتان باشد تنها نمونهی کوچکی است. برای شروع سفر کوله پشتی کشور مشکلیست اما اگر فولاد آبدیده شدهاید از بولیوی و ارزانیاش لذت خواهید برد.
یکی از بزرگترین مشکلات که در برخورد اول خودنمایی میکند زباله است. مردم اینجا حتی اکر سطل زباله کنار دستشان باشد بازهم آشغالشان را پنجره اتومبیل به بیرون پرتاب میکنند. محلهها کثیف هستند و کوههای زباله در اطراف شهر خودنمایی میکند. فرهنگ تمیزی شهر بین این مردم جا نیفتاده. نمیگویم باقی کشورها از این بابت بهتر هستند. اما به نظرم این مسئله در بولیوی بیشتر به چشمم آمده.
از طرف دیگر سفر در این کشور آنقدرها هم آسان نیست. جادهی خوب اغلب پیدا نمیشود. بیشتر جادهها خاکی هستند که در فصل باران بسیار خطرناک میشوند. بارانهای بولیوی شدید و بیرحم هستند. این یکی دو ماهه فصل خشک، میشود گروههای راهسازی را دید که در حال ساختن پل هستند تا در هنگام باران با مشکل کمتری مواجه شوند. اما به نظر نمیآید این پروژهها با سرعت متناسب جلو بروند. رانندگی رانندههای وسایل نقلیه هم تعریفی ندارد و هر ساله تلفات بسیاری از تصادفات رانندگی تا سقوط در درهها بهجا میماند.
بولیوی منابع اولیهی بسیاری دارد، اما تمامکنندهی کالا نیست. نفت و نقره و بسیاری منابع دیگر به کشورهای همسایه و یا اروپا صادر میشود و خودشان وارد کننده محصولات خارجی هستند. همین بیبرنامگیها این کشور غنی را از نظر اقتصادی عقب انداخته.
بسیاری از مردم این کشور ایران را به عنوان کشور دوست میشناسند. میگویند ایران در قسمتهای کارشناسی صنایع نفت کمکشان میکند. حتی قرار است از نظر بهرهوری از انرژی اتمی کمکشان کند. عدهی بسیار کمی دربارهی سیاست داخلی ایران و اعتراضات مردمی میدانند.
در هرصورت، بولیوی به عنوان بخش خیلی خاص از سفرم در ذهنم مانده و از بودن در آن لذت بردهام. بارها و بارها با دیدن دخترهای شاد که از مدرسه تا خانه میدوند، از دیدن زنهای محلی با لباسهای رنگی و زیبایشان و دیدن پیرزنهای دستفروش، از دیدن بچههایی که توی بقچه روی دوش مادر و گاهی پدر خود هستند بیاختیار میگویم ای جان دلم! بومیهای این کشور به نظرم جزو زیباترین بومیهای امریکای لاتین هستند. برخورد مردها با من آمیخته با احترام بوده و تا بحال باعث نشدهاند احساس نگرانی کنم. در برخی شهرها مردم در خیابان به من اشاره میکنند مراقب کیف خودم باشم. از کیف قاپی توی خیابان شنیدهام اما خوشبختانه برای من پیش نیامده. به نظرم مردمی صادق هستند و حتی وقتی میتوانند قیمت را برای خارجیها بالا ببرند این کار را نمیکنند. و از اینکه مردمی بی ادعا هستند لذت میبرم.
فکر کنم مهمترین چیز برای یک خانم همان امنیت باشد.ضروریات را انسان خودش می تواند تهیه کند و اگر سفر کوله ای هم می کند که به قول تو آبدیده می شود.
پاسخحذفخودت خوب می دانی که وقتی تو تنهایی و نمی توانی به کسی اعتماد کنی چه لحظات سختی ست.
سلام
پاسخحذفسفر ارزوی همیشه من بوده و از کسایی که مدام در سفرن لذت میبرم.من یه سوال از شما داشتم من میخوام اگه بشه تلاش کنم برم امریکا فعلا از طریق تحصیل میتونم اقدام کنم میخواستم اگه امکانش هست یه راهنمایی به من بدید برای اشنایی با شهرای امریکا خودم از کالیفرنیا شروع کردم و یه دانشگا تو سانتا کروز پیدا کردم ولی نمیدونم دارم چکار میکنم و اونجا هم لینکی ندارم که راهنماییم کنه .اگه لطف کنید و کمک کنید خیلی ممنون میشم
به الهام:
پاسخحذفمن درباره کالیفرنیا چیز زیادی نمیدونم و خودم تو شیکاگو درس خوندم اما با ویزای دانشجویی نرفتم. پس وارد نیستم. به نظرم بهترین راه نوشتن سئوالت توی گودره تا بقیه بتونن راهنماییت کنن.
ای بابا ...
پاسخحذفاینا چه بدبختن که قراره ایران دستشون رو بگیره ...
ای جان ...
اینا می خوان انرژی اتمی شونم صادر کنن ؟؟؟
چرا آیکون قهقهه نداره اینجا ؟
حالا ما چی جوری قهقهه بشیم الان ؟؟؟؟؟؟
صد سال هست که میخوام کامنت بذارم ولی چون بلاگر فیلتره نمیشه .فقط می خواستم از اینکه سفرنامه ات رو به فارسی می نویسی جدن تشکر کنم .شاد باشی
پاسخحذف