به نظرم بي راه نيست اگر درباره ي سفر ننوشتن را بيندازم گردن نداشتن كامپيوتر. اما تصميم دارم وقتي كامپيوتر آمد كمي از اينترنت عقب نشيني كنم. مثلا روزه ي اينستاگرام بگيرم و تلگرام را روزي يكبار چك كنم. اين دوتا در واقع تمام دنياي ارتباطي ديجيتالم در حال حاضر را تشكيل مي دهند. فكر مي كنم بخشي از تمركز را بايد بگذارم روي راه انداختن وبسايت.
در راستاي مرتب كردن كارها و كاغذها و افكار، يك كاغذ بزرگ چسبانده ام به ديوار و يك فهرست كارها نوشته ام به چه بلندي. كنارش يك عنوان ديگر گذاشته ام: در حال انجام و كنار آن يكي ديگر: انجام شد. زير در حال انجام ٦ تا كار وجود دارند. زير انجام شد فعلا هيچي. اما دوتا از كارها واقعا دارند به اين مرحله نزديك مي شوند و هيجانزده ام مي كنند! يك سري كارها هستند كه تقريبا به طور دائمي وجود دارند و چون خيلي كلي هستند زير اين سه تا بخش قرار نمي گيرند. مثلا خوردن دارو، نرمش و ورزش، رفتن به كلاس و مطالعه. بايد براي اينها يك فهرست روزانه تهيه كنم و در آن فهرست روزانه جزيي ترشان كنم، مثلا خوردن دارو در فلان ساعت و فلان ساعت. تيك. انجام ده دقيقه نرمش قفسه سينه و بازو. تيك. رفتن به كلاس اماكن تاريخي. تيك. خواندن بيست صفحه از فلان كتاب. تيك. لابد الان فكر ميكنيد آفرين! چقدر زرنگ! نه بابا جان! براي آدم هردمبيلي مثل من اين خيلي ايده آليستي ست و عمرا جواب نمي دهد! چهل سال است جواب نداده! بايد روش عملي تري پيدا كنم كه بتوانم اين بخش را تقويت كنم. نمي فهمم چرا فهرست اول خوب كار ميكند و فهرست دوم نه.
اما اثرات دارو دارند عجيب غريب و نگران كننده مي شوند. روزهاي اول تا حدود زيادي به تمركز حواسم كمك ميكردند اما بعد از مدتي نتيجه عكس شد. يكمرتبه آدمي شدم كه زود عصباني ميشود يا بي دليل مي زند زير گريه! گاهي هم مچ خودم را ميگرفتم كه دارم پيام چرت و پرتي براي كسي ميگذارم و يا حرفهايي مينويسم كه به طور معمول از دهانم در نمي آيد! چند روزي قرص را قطع كردم. اوضاع عادي بود. كارها به تعويق مي افتادند، حواسم بجاي كاري كه براي انجامش نشسته بودم ميرفت به يك جهت ديگر و ساعتها وقتم براي يك مسئله ي نامربوط مي گذشت. امروز تصميم گرفتم باز هم قرص را امتحان كنم. نتيجه اين شد كه نسبت به رفتن به يك اداره ي دولتي فوبيا پيدا كردم و توي خانه نشستم و هي گفتم بلند شو برو! دير شد! تا عاقبت واقعا دير شد و از دست خودم عصباني شدم. نشستم يكساعت راجع به اثرات معكوس دارو مطالعه كردم، نظر مصرف كننده ها را خواندم، مشكلاتشان را دنبال كردم. بعد هم موقع شستن ظرفهاي تلنبار شده زدم زير گريه. اما نميدانستم علت گريه ام چيست.
اما يك نظريه هم به فكرم رسيده و دارم رويش كار ميكنم. آنهم اينكه من در حال حركت تمركز خيلي بيشتري دارم تا ساكن و مشغول به يك چيز. به طور مشخص در سفرهايم معمولا آدم موفق تري بوده ام تا در يكجا نشيني. البته اين هم بحث جالبيست، كه اي دي اچ دي ها نوادگان كوچنده ها هستند و نتوانسته اند خودشان را با محيط يكجا نشين تطبيق بدهند. اين را متوجه شده ام كه براي اينكه تمركزم روي مسئله اي بيشتر باشد بايد دائم جايم را عوض كنم. حالا از گوشه و كنار خانه شروع ميشود و امتداد پيدا ميكند تا اتاقهاي مختلف در محل كار يا كتابخانه هاي متفاوت. اگر در بهترين كتابخانه (مثلا كتابخانه ي آمستردام يا سن فرنسيسكو) بهترين نقطه را هم پيدا كرده باشم، تنها روز اول در آن نقطه تمركز داشته ام و بارهاي بعدي بايد دنبال جاي جديد مي گشتم. خب همين اداها را دارد كه به اي دي اچ دي ميگويند اختلال. تازه چقدر حالي كردنش به آدمها سخت است!
در آخر ميخواهم دوستانه بگويم كه با من همذات پنداري نكنيد. اگر واقعا فكر ميكنيد اي دي اچ دي داريد، برويد خودتان را به يك روانشناس نشان بدهيد. من نه دكترم و نه هنوز ميدانم با اين لامصب چه كار بايد كرد. ميگويند اي دي اچ دي در هر شخصي متفاوت است پس راه حل متفاوتي هم دارد. اگر هم از روانشناس و دارو و غيره دل خوشي نداريد پس دست به كار شويد، ايرادهاي خودتان را دربياوريد و هدف قرارشان بدهيد تا به آنها پيروز شويد. شايد واقعا به دارو نيازي نداشته باشيد و تنهاراه و رسم برنامه ريزي و تمركز را نميدانيد. بگرديد ببينيد چه چيزي برايتان مهم بوده و نتوانسته ايد به انجامش برسانيد، دنبال علتهاي آن باشيد. آنها را حل كنيد.
در راستاي مرتب كردن كارها و كاغذها و افكار، يك كاغذ بزرگ چسبانده ام به ديوار و يك فهرست كارها نوشته ام به چه بلندي. كنارش يك عنوان ديگر گذاشته ام: در حال انجام و كنار آن يكي ديگر: انجام شد. زير در حال انجام ٦ تا كار وجود دارند. زير انجام شد فعلا هيچي. اما دوتا از كارها واقعا دارند به اين مرحله نزديك مي شوند و هيجانزده ام مي كنند! يك سري كارها هستند كه تقريبا به طور دائمي وجود دارند و چون خيلي كلي هستند زير اين سه تا بخش قرار نمي گيرند. مثلا خوردن دارو، نرمش و ورزش، رفتن به كلاس و مطالعه. بايد براي اينها يك فهرست روزانه تهيه كنم و در آن فهرست روزانه جزيي ترشان كنم، مثلا خوردن دارو در فلان ساعت و فلان ساعت. تيك. انجام ده دقيقه نرمش قفسه سينه و بازو. تيك. رفتن به كلاس اماكن تاريخي. تيك. خواندن بيست صفحه از فلان كتاب. تيك. لابد الان فكر ميكنيد آفرين! چقدر زرنگ! نه بابا جان! براي آدم هردمبيلي مثل من اين خيلي ايده آليستي ست و عمرا جواب نمي دهد! چهل سال است جواب نداده! بايد روش عملي تري پيدا كنم كه بتوانم اين بخش را تقويت كنم. نمي فهمم چرا فهرست اول خوب كار ميكند و فهرست دوم نه.
اما اثرات دارو دارند عجيب غريب و نگران كننده مي شوند. روزهاي اول تا حدود زيادي به تمركز حواسم كمك ميكردند اما بعد از مدتي نتيجه عكس شد. يكمرتبه آدمي شدم كه زود عصباني ميشود يا بي دليل مي زند زير گريه! گاهي هم مچ خودم را ميگرفتم كه دارم پيام چرت و پرتي براي كسي ميگذارم و يا حرفهايي مينويسم كه به طور معمول از دهانم در نمي آيد! چند روزي قرص را قطع كردم. اوضاع عادي بود. كارها به تعويق مي افتادند، حواسم بجاي كاري كه براي انجامش نشسته بودم ميرفت به يك جهت ديگر و ساعتها وقتم براي يك مسئله ي نامربوط مي گذشت. امروز تصميم گرفتم باز هم قرص را امتحان كنم. نتيجه اين شد كه نسبت به رفتن به يك اداره ي دولتي فوبيا پيدا كردم و توي خانه نشستم و هي گفتم بلند شو برو! دير شد! تا عاقبت واقعا دير شد و از دست خودم عصباني شدم. نشستم يكساعت راجع به اثرات معكوس دارو مطالعه كردم، نظر مصرف كننده ها را خواندم، مشكلاتشان را دنبال كردم. بعد هم موقع شستن ظرفهاي تلنبار شده زدم زير گريه. اما نميدانستم علت گريه ام چيست.
اما يك نظريه هم به فكرم رسيده و دارم رويش كار ميكنم. آنهم اينكه من در حال حركت تمركز خيلي بيشتري دارم تا ساكن و مشغول به يك چيز. به طور مشخص در سفرهايم معمولا آدم موفق تري بوده ام تا در يكجا نشيني. البته اين هم بحث جالبيست، كه اي دي اچ دي ها نوادگان كوچنده ها هستند و نتوانسته اند خودشان را با محيط يكجا نشين تطبيق بدهند. اين را متوجه شده ام كه براي اينكه تمركزم روي مسئله اي بيشتر باشد بايد دائم جايم را عوض كنم. حالا از گوشه و كنار خانه شروع ميشود و امتداد پيدا ميكند تا اتاقهاي مختلف در محل كار يا كتابخانه هاي متفاوت. اگر در بهترين كتابخانه (مثلا كتابخانه ي آمستردام يا سن فرنسيسكو) بهترين نقطه را هم پيدا كرده باشم، تنها روز اول در آن نقطه تمركز داشته ام و بارهاي بعدي بايد دنبال جاي جديد مي گشتم. خب همين اداها را دارد كه به اي دي اچ دي ميگويند اختلال. تازه چقدر حالي كردنش به آدمها سخت است!
در آخر ميخواهم دوستانه بگويم كه با من همذات پنداري نكنيد. اگر واقعا فكر ميكنيد اي دي اچ دي داريد، برويد خودتان را به يك روانشناس نشان بدهيد. من نه دكترم و نه هنوز ميدانم با اين لامصب چه كار بايد كرد. ميگويند اي دي اچ دي در هر شخصي متفاوت است پس راه حل متفاوتي هم دارد. اگر هم از روانشناس و دارو و غيره دل خوشي نداريد پس دست به كار شويد، ايرادهاي خودتان را دربياوريد و هدف قرارشان بدهيد تا به آنها پيروز شويد. شايد واقعا به دارو نيازي نداشته باشيد و تنهاراه و رسم برنامه ريزي و تمركز را نميدانيد. بگرديد ببينيد چه چيزي برايتان مهم بوده و نتوانسته ايد به انجامش برسانيد، دنبال علتهاي آن باشيد. آنها را حل كنيد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر