بازگشت دست از پا درازتر خودمان به بلاگر را تبریک و تسلیت میگوییم! البته حالا درگیر این هستم که آرشیو ویبلی را چطور به بلاگر منتقل کنم. اما! اما دست پر آمده ام.
اینهم بچهای که ما تربیت کردهایم. پدرش ایرانی و مادرش آرژانتینیست. خودش گفته این تیشرت را برایش بدوزند چون میگوید خودش هم نصف نصف است! خیلی دلم میخواست این روزها در آرژانتین بودم و در خانهی خالهام بحثهای آتشین فوتبالی میکردیم. یکی از بهترین خاطرات سفر من در آرژانتین خاطرهی رفتن به مسابقهی ریور پلیت در بوئنوس آیرس بود. فعلا با پسرخالهها و همسرانشان و آشنایان دیگر کرکری را در فیس بوک ادامه میدهیم تا دستمان به یقهی همدیگر برسد!
داشتم دنبال نوشتهای که سه سال پیش دربارهی کارولا نوشته بودم میگشتم، متوجه شدم نوشته روی چمدانک نبوده بلکه روی وبلاگم روی پرشین بلاگ بوده که مسئولین نابودش کردهاند!
آخیش! خوش برگشتی!
پاسخحذفحالا نه که فکر کنی اون یکی رو دوست نداشتم ها! نه! برعکس! اما خوب اینجا رو بیشتر تر دوست دارم. اینقدر دلم تنگ میشد که هر روز بهش سر میزدم :)
حالام هر روز بیا سر بزن :)
حذفسلام
پاسخحذفبا خوندن جمله اول خندهام گرفت بويژه که با اين ماجرا آشنا هستم.
خوش برگشتيد به چمدانک.
ممنون. اینجا خیلی بیشتر احساس خونه داره.
حذفبه به!
پاسخحذفبرگشتنا به خیر :)
قربون شما :)
حذفاومدم بگم به خونه خوش اومدی دیدم حالا همین که به زور نذر و نیاز تونستم وصل بشم به دماغ فیل شکن ها و اومدم اینجا باید از غروب بنفش بشنوم...
پاسخحذفکاش پیگیری می کردی که برگرده! دقیق یک سال شده ها...
چیزی رو عوض نمیکنه. انگیزه ای براش ندارم.
حذفخوشحالم که برگشتید...
پاسخحذفبنده خدا سر چه دو راهی گیر کرده بوده :) البته با هر نتیجه ای انگیزه برای خوشحالی داشته دیگه