با اصفهان آشتی کردم.
صبح که رسیدم طلوع بسیار زیبای خورشید به استقبالم آمد. در خانهای هستم که فضای ایرانیاش را دوست دارم، هم معماری و دکوراسیون خانه و هم مهماننوازی خانوادهای مهربان و نازنین.
اگرچه زاینده رود دیگر جاری نیست و در بستر رودخانه علف سبز شده، اما اصفهان را بخاطر اهمیتی که به فرهنگ و میراث میدهد دوست دارم. همین که در بازارهای میدان نقش جهان به غیر از اجناس ایرانی چیزی فروخته نمیشود، همین که برنامهی مرمت بناهای تاریخی مثل قدیم در جریان است، همین که مناطق چشمنواز و قدیمی مورد هجوم ساخت و سازهای بدشکل قرار نگرفته، همین که این شهر با وجود کمترین و کوچکترین سطلهای زباله، اینقدر تمیز است، همهاش برای اینکه از قدم گذاشتن به اصفهان راضی باشم کافیست. شاید اصفهان هم تا یک شهر کامل و عاری از مشکل فاصله داشته باشد، اما در همین جایگاهی که هست، میتواند به شهرهای دیگر ایران درس بدهد، درس تعلق. به نظرم میآید که مسئولین این شهر، آنرا دوست دارند و نسبت به آن احساس تعلق دارند. مردم هم به شهرشان احساس تعلق خاطر دارند و از قدم زدن در باغها و خیابانهای چهارباغ تازه میشوند. اگر این احساس تعلق بدون خدشه ادامه پیدا کند، میشود مشکلات بزرگ را از سر راه برداشت. میشود برنامههای توسعهی شهری را به مسیر درست هدایت کرد، میشود در حفظ میراث فرهنگی شهر نمونه باقی ماند، و میشود زاینده رود را دوباره جاری کرد تا جریان زندگی ادامه پیدا کند، و فرزندان این سرزمین بیاموزند که تعلق، در میان همین باغها، در سایهی ایوانی در همین مساجد و یا در قدم زدنی در کنار همین رودخانه شکل میگیرد.
خوش به حالت. امیدوارم خیلی بهت خوش بگذره.
پاسخحذفبا یه قسمتی از حرفات موافقم و با یه قسمتیش نه. شاید چون تو اونجا زندگی نکردی خیلی چیزها رو بهتر می بینی و واقعیتشون بهت رو نشون نمیده. فرشته جان جنسهای چینی تو بازار اصفهان هم خیلی زیادن. تو ندیدی. برنامه های مرمت هم اونطوری که فکر می کنی دنبال نمیشن. گول داربست های بناها رو نخور. اشیا تزئینی چندین ساله شدن...
اما اون حس تعلقه رو خوب گفتی... جاریه تو خون آدمها... بدون اغراق
که اگه نبود وقتی آب زاینده رود رو باز می کنن غوغا نمیشد...
این دفعه که بیای خیلی حرف میتونیم در این مورد بزنیم...
امیدوارم بیشتر بهت خوش بگذره
پاسخحذفنظرلطفتونه ;)
پاسخحذف