۱۳۹۱ آبان ۲۸, یکشنبه

بارسلونا

۱
لوییس می‌گوید نمی‌تواند راحت دوست پیدا کند، همین باعث می‌شود همیشه با خودش درگیر باشد، بیشتر توی خودش فرو برود و خودش را دیوانه فرض کند. س پیشنهاد می‌کند که دوست دختری پیدا کند. آدمها وقتی عاشق باشند، احساس مسئولیت می‌کنند و حواسشان می‌رود پی عشقشان، انقدر به خودشان گیر نمی‌دهند.

۲
کارلا می‌پرسد برای چه آمدید اسپانیا؟ اسپانیا که هیچ چیز جالبی ندارد. کارلا دو سال در پاریس زندگی کرده و عاشق فرانسه و مردمش است. س می‌گوید آمدیم رقص فلامنکو ببینیم. کارلا می‌گوید از رقص فلامنکو متنفر است و نمی‌فهمد چطور مردم چنین رقص غیر طبیعی‌ای را دوست دارند. لوییس می‌گوید فلامنکو مالیخولیایی‌ست و او دوستش دارد چون خودش هم مالیخولیایی‌ست.

۳
از پیراهنهای رنگ به رنگ و دامنهای نقاشی شده به وجد آمده‌ام. انگار بعد از ده‌سال زندگی کردن توی یک سلول خاکستری رنگ، به نمایشگاه نقاشی رفته باشم. روی لباسها دست می‌کشم و انرژی می‌گیرم. طرحهای جدید توی سرم برق می‌زنند. کاش چرخ خیاطی داشتم... 

۴
س می‌گوید اسپانیولی حرف نزنم. انگلیسی حرف بزنیم تا او هم بفهمد چه داریم می‌گوییم. اما خودش بیشتر وقتها فارسی حرف می‌زند. این کارش می‌رود روی اعصابم. شروع می‌کنم به اسپانیولی حرف زدن.

۵
دونیا النا می‌پرسد این شهر را دوست داری؟ می‌گویم بله. شهر زنده‌ای‌ست. می‌گوید او این شهر را دوست ندارد. پر از مردم پیر است. دونیا النا هفتاد و چهار سال سن دارد و دلش برای دوستان هم‌سن و سالش در بوئنوس آیرس تنگ شده.

۶
توی کوه کتابهای دست دوم در بازار کهنه فروشها دنبال کتاب خوب می‌گردم. س یک آلبوم قدیمی پیدا کرده، صدایم می‌زند. آلبوم را ورق می‌زنیم و با زندگی زنی که تمام لبخندهای شب عروسی‌اش یکسان است همراه می‌شویم. زن، مهمانی می‌گیرد، دخترش به دنیا می‌آید، به سفر می‌رود، و آلبوم عکسهایش سالها بعد از یک کهنه فروشی سر درمی‌آورد. 

۷
باران تمام شده. دست توی جیب از خیابانهای ال گوتیک می‌گذریم. جلوی رستوران توقف می‌کنم و منویش را می‌خوانم. می‌گویم غذاهایش خوب است. فلیکس می‌گوید اما گران است. همانطور دست توی جیب از جلوی رستوران عبور می‌کنیم. 

۸
چقدر خیابانهای این شهر مرا به یاد سی سال پیش تهران می‌اندازند...

۳ نظر:

  1. چقدر دوست دارم بارسلون رو از نگاه تو دوباره کشف کنم فرشته جان...
    مشتاق دیدن عکس هاتم

    پاسخحذف
  2. سلام فرشته جونم
    من هی میگم این پیامت تو وبلاگ نارنجی خانوم چیه که نوشتی عکسم می ذارم....
    حالا می بینم من اصلن این پستت رو ندیده بودم...
    اون س خیلی جالب بوده کارش ...
    قبل بارون وسط بارون بعد بارون...پیاده روی خیــــــــــــلی حال میده!

    پاسخحذف
  3. سلام و درود
    از اسپانیا و بارسلونای دیدنی فقط یه پست گذاشتی؟!!!
    حیف نیست؟!
    بارسلونا یکی از زیباترین شهرهای اروپا با مردم خونگرمش که آدم اصلا احساس غریبگی نمی کنه.
    امیدواریم زودتر شاهد بقیه سفرنامه اسپانیا اونم با نگاه زیبا و متفاوت تو باشیم.
    موفق باشی
    راستی نمیشه یجوری این وبلاگ رو از فیلتر خارج کرد؟ اینطوری خیلی سرعت کمه.

    پاسخحذف