شروع جدید همیشه هیجانانگیز است. دربارهی شروع یک دورهی جدید در آلمان هم همین هیجان وجود دارد. امور اداری پیچیده و گاهی غیر ممکن مینمایند. کاغذبازی حرف اول را میزند، اما کسی سر راه کسی سنگ نمیاندازد. هنوز با این مشکل مواجهم که وقتی از من میپرسند کجایی هستم باید چه جوابی بدهم. میگویم ایرانی، اوراق و مدارک که میخواهند امریکاییست، میگویم امریکایی، میگویند توی پاسپورتت که نوشته ایران متولد شدهای. خودم هم نمیدانم. بعد از ثبت نام که هنوز به علت نقص مدارک انجام نشده، باید بروم و اجازهی اقامت در شهر بگیرم و بعد در دفتر امور خارجیها ثبت نام کنم. اینها دنبالهی همان کاغذبازیهای آلمانیست. بعد از همهی اینها باید بروم دنبال ویزای دانشجویی. اینهم از فواید یا ضررهای پاسپورت امریکاییست که کارها را از ته به سر انجام میدهند.
امروز میروم خانه ببینم، بلکه بالاخره آدرسدار بشوم و یک مرحله در امور اداری جلو بروم.
دیروز چند تا از بچههای ایرانی را دیدم که راهنماییام کردند برای پرس و جوی دوباره برای خوابگاه باید به کدام دفتر بروم. البته سئوالی که انتظار داشتم هم پرسیده شد. چرا امریکا را گذاشتهای آمدهای اینجا؟
کلاس آلمانی هم دو روز پیش شروع شد، یعنی هنوز چمدان روی زمین نگذاشته باید میرفتم سر کلاس. هر چه دقایق نشستنم در کلاس طولانیتر میشود، بیشتر به غیر ممکن بودن یادگیری زبان آلمانی فکر میکنم! لامصبها از همان کلمهي اول که یادت میدهند استثناهایشان شروع میشود. بعد یک سری کلمات هستند که به هم میچسبند و نیم خط درازا پیدا میکنند که آدم نمیداند باید از کجا شروع به خواندن کند. کلا برای من مثل بازیهای گفتاری میماند که در انگلیسی میگویند زبانچرخان tongue twister. هر بار به یکی از این جملهها میرسم فکرم میرود به شیش سیخ جیگر سیخی شیش زار.
بسیار خرسند و خشنودم که اسپانیولی زبانهای بسیاری در دانشگاه هستند و نخواهند گذاشت که این زبان نازنین فراموشم بشود. علاوه بر این کلاسهای زبانهای غیر از آلمانی هم در دانشگاه دائر است و هر وقت دیدم آلمانی زیاد دارد مغزم را میخورد میروم برای اسپانیولیاش ثبت نام میکنم.
دوستی پیدا کردهام که اهل لاتویاست. دیروز میگفت تمدن لاتویا بسیار قدیمیست و ریشه در تمدن شرقی دارد. میگفت اقوام کشورش با ایرانیها قوم و خویشند و این قرابت برمیگردد به بیش از پنجهزار سال پیش. حتی در زبان قدیمی لاتویا (که از روسی جداست) کلماتی مشابه سانسکریت و فارسی پهلوی وجود دارند. قرار شد در اینباره بیشتر صحبت و تحقیق کنیم.
این جوان لهستانی که میزبانم است دیروز برایم غذای هندی پخت. میگفت وقتی تازه به آلمان آمده بود با هندیها همخانه بود و همانها به او انگلیسی یا دادهاند. با لهجهی هندی که انگلیسی حرف میزند هر دومان ریسه میرویم از خنده. خاطرات سفرش به هند و سوریه هم خیلی جالبند. به او گفتم باید لهستان را به من نشان بدهد. با لهستان بیست دقیقه فاصله داریم، البته مرز که دیگر بیمعنیست. قرار است بعد از پیدا کردن مواد اولیه برایش غذای ایرانی و مکزیکی درست کنم. گفتگوی تمدنها در اینجا از شکم شروع میشود.
هنوز نه تلفن دارم نه هیچ راه ارتباطی مطمئن. تنها همین اینترنت که با رفتنم از این خانه آن را هم نخواهم داشت! دلم برای طلوعهای نارنجی این خانه هم تنگ خواهد شد. ساعت خواب و بیداریم هنوز درست نشده.
in kaghaz bazi ha hame ja hast va vaghean ke kheili ham azar dahandeh hast..
پاسخحذفخب خوشحالم که کم کم داری مستقر میشی.
پاسخحذفاین نرم افزار روزتا رو که بهت گفتم از کلمه و جمله شروع می کنه. بر اساس یادگیری زبان مادری طراحی شده... من همین حال تو رو با ایتالیایی داشتم.رفتن بیرون و با مردم ارتباط بر قرار کردن شاید بهترین راه باشه. البته اگه آلمانی ها اهل حرف زدن باشن!
پاسخحذفیک که جلوتر رفتی و درکی از حروف و کلمات بدست اوردی برنامه ی اموزشی دویچه وله هم می تونه کمکت کنه .
ممنون somapa. برنامهی خیلی خوبیه. به همکلاسیهام هم سفارش کردم برن استفاده کنن.
پاسخحذف