وضعیت طوریست که نمیشود گفت انتخابات تمام شد، برگردیم سر زندگیمان. شب انتخابات میگفتم آمریکا در یک شوک بزرگ فرو رفته، که قرار است خیلی طول بکشد. چون هیچ علاقهای به هیچکدام کاندیداها نداشتم هم کلا از فضای انتخاباتیشان فاصله گرفته بودم و برایم مهم نبود. اما نمیفهمم که الان اعتراض این عدهای که میآیند توی خیابان برای چیست. انتخاباتی کاملا قانونی انجام شده و توی خیابان ریختن در اعتراض به آن قانونشکنیست. در واقع مسئله این است که این عده خیالشان راحت بود که ترامپ رای نمیآورد و برای همین قبل از انتخابات اعتراض نکردند. حالا یکمرتبه با شوک انتخاب او مواجه شدهاند و میخواهند آب رفته را به جو برگردانند. نمیشود. مملکت قانون دارد. باید همان اول اعتراض میکردند که چرا شرایط مالی کمپینها طوری بود که هیچ کاندیدای مستقلی شرکت نکرد، یا اینکه چرا به جای رسیدگی به تصمیمات افتضاح سیاسی، ذرهبین را میگیرند توی مسایل رختخواب کاندیداها. اینجاست که دموکراسی حسابی کم میآورد، چون افسارش افتاده به دست رادیو تلوزیون و اینترنت. مملکت به این بزرگی اینهمه رجال و نساء سیاسی گردن کلفت دارد که جرات نمیکنند کاندیدای ریاست جمهوری بشوند چون مسایل رختخوابشان میتواند شرفشان را بر باد بدهد.
اما جو دیگری که این روزها بر امریکا حاکم شده، قدرشناسی از اوباماست. مردم تازه درک کردهاند که چه رییس جمهور عزیزی داشتهاند، از همین حالا دلشان برای او تنگ شده، برایش ویدئو درست میکنند، برایش پیغام میفرستند و مطمئنم که روز خداحافظیاش سخت خواهند گریست.
چه چیز ترامپ ترس دارد؟ من که میگویم سکوت این روزهایش ترس دارد. مازندرانیها اصطلاحی دارند، وقتی کسی ساکت میشود، طوری که میخواهد جلب توجه نکند و مثلا میخواهد بگوید «من نبودم»، میگویند طرف «مول» شده. حالا این روزها که ترامپ مول شده و در سخنرانی پیروزیاش از بادیگاردها تشکر میکند و در دیدارش از کاخ سفید مودب مینشیند و کلا خودش را از هر گناهی مبرا نشان میدهد مرا میترساند.
اه، دیگر نمیخواهم حرفش را بزنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر