نوشتن را به خود یادآوری میکنم. نوشتن.
از یخی که مرا در بر گرفته، به گرمایی فکر میکنم که هنوز در درون میسوزد.
گرم است.
و من دلگرمم.
فکرش را که میکنم در چهار پنج سال گذشته تا این حد آرام و دلگرم نبودم.
وقتی عشق بود، دلگرمیام جور دیگر بود. امروز دلگرمیام جور دیگر است. امروز امید دارم.
امیدی که آتشین نیست. اما به رنگ آبی ست. فیروزهای.
امروز از پا گذاشتن در تمام مکانهای گذشته خرسندم.
و تمام راهها که رفتهام.
و توقف نکردهام.