« تارو آهسته پرسید
- بعد از همهی این حرفها؟ ...
دکتر گفت
- بعد از همهی این حرفها...
باز تردید کرد و با دقت تارو را نگاه کرد:
- این چیزیست که مردی مثل شما میتواند بفهمد. حال که نظام عالم به دست مرگ نهاده شده است، شاید به نفع خداوند است که مردم به او معتقد نباشند و بدون چشم گرداندن به آسمانی که او در آن خاموش نشسته است، با همه نیروهایشان با مرگ مبارزه کنند.
تارو تصدیق کرد
- بلی، من میتوانم بفهمم. اما پیروزیهای شما همیشه موقتی خواهد بود. همین!
ریو کمی قیافهاش در هم رفت
- میدانم، همیشه! اما این دلیل نمیشود که ما دست از مبارزه برداریم.
- نه دلیل نمیشود. اما دارم فکر میکنم در آنصورت این طاعون برای شما چه میتواند باشد؟
ریو گفت
- بلی. یک شکست بیپایان.
تارو لحظهای چشم به دکتر دوخت، بعد برخاست و به سنگینی به طرف در به راه افتاد. و ریو دنبال او رفت. وقتی به او رسید تارو که گویی چشم به کفشهای خود دوخته بود گفت:
- این چیزها را چه کسی به شما یاد داده است دکتر؟
جواب در آنی آمد
- بدبختی! »
طاعون
آلبر کامو
ترجمه رضا سید حسینی
* آلبر کامو همیشه شگفتزدهام میکند. جادوگر بیان واقعیت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر