اين روزهايم آسان نيستد. چالش هاى جسمى و روانى در كنار مشكلات غير مترقبه دارند باز توانم را محك مى زنند. اما امروز توى پياده روى جلوى دانشگاه، با گردشى كوتاه در اينترنت و ديدن خبر ثبت جهانى كوير لوت يكمرتبه حال خيلى خوبى آمد روى سينه ام نشست. با اينكه درد سياتيك هم بى خبر آمد و مهمانم شد، ولى حال خوب آنقدر شادم كرد كه رفتم خودم را به يك آيس كافى ناب دعوت كردم. با وسواس به جوان باريستا حالى كردم كه آيس كافى ام را تلخ مى خواهم و بسيار خنك.
براى خودم جشن كوچكى گرفتم از اتفاق جهانى اى كه خيلى نزديك در جريانش بودم. هم پرونده ى قناتها، آنهم با خاطره ى قنات اكبر آباد و قاسم آباد بروات، و هم كوير لوت و دنبال كردن بُعد طبيعى اش به عنوان اولين اثر ميراث طبيعى و از طرف ديگر بها دادن به جامعه ى محلى در مسير ثبت. جالب است كه بعد از يكسال در وطن بودن، شفيع آباد و ده سلم برايم جاهايى ناشناس و دور از دسترس نيستند و بهمن ايزدى انسانى غريبه نيست. چقدر از ته دل براى اين دو اتفاق خوشحالم و چقدر اميدوار به اينكه اوضاع طبيعت و فرهنگمان بهتر خواهد شد. به اين حرفم ايمان دارم.
دوست داشتم شادى ام را با شما نيز تقسيم كنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر